۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

خاطرات هتل اوین 4

تنبیه
همه را در حیاط جمع کرده اند یک نفر را برای تنبیه خودش وتهدید دیگران می آورند که شلاق بزنند 80 تازیانه مجازاتش است پسرک چشمانش قرمز شده پر از اشک است التماس می کند که بر تازیانه ها اضافه کنند اما پارچه ای بدهند که چشمانش راببندد با تعجب از کناری ام علت را می پرسم می گوید از 30 خرداد تا به حال (آن موقع بهمن ماه بود)در سگ د ونی (سلولی بدون نور به ابعاد1*1*1یعنی طول یک متر ارتفاع یک متر وعرض یک متر تنها تو می تونی به حالت چمباتمه در اون بشینی ) نگه داری شده است وخورشید رو ندیده نور چمانش رو داره کور می کنه
ندامتگاه
برادران را که خدمتتان قبلا معرفی کرده بودم بچه ها برای یکی از بچه تولد می گیرند مشروب قاچاق هم وجود دارد جالب است برادر شماره 2 دارد مشروب می خورد از تمامی اعتقاداتش برگشته است این هم معجزات اوین
همه ما را جمع کردهاند محسنی اژه ای آمده با کسی که بچه ها می گویند مصلحی وزیر جدید اطلاعات است
اژه ای می گوید چه کسی مجرم است یکی از بچه ها می گوید من (بیچاره اشتباه شنیده بود فکر کرد می گوید چه کسی مجرم نیست) محسنی گفت احسنت به این صداقت احسنت به این شجاعت پسرک می گوید حاج آقا یعنی همه اینها فکر می کنند مجرم هستند محسنی زیرک است زود متوجه می شود کی خواهد زود جلسه را تکمام کند می گوید مشکلی ندارید یکی از بچه ها می گوید حاج آقا تمامی مشکلات حل شده هیچ موردی نداریم فقط توالت گیر کرده بالا زده لطفا وقت رفتن سیفون رو بکشید محسنی سرخ می شود وعبایش را مثل زورو با دستش به یک طرف می برد ومی گید اگر من مسئول بودم ظرف یک ساعت از همه شمااعتراف می گرفتم وبه سرعت می رود
زندانی خانوادگی
یکی از بچه را با خانمش گرفته انداول نمی دانستیند بعد ظاهرا متوجه می شوند یک روزهنگام بازگشت از بازجویی توی ون ما خودش بود وهمسرش وچند نفر دیگر بازجو در وسط راه بدون مقدمه جلوی چشمش زنش را زیر باد کتک گرفت آنقدر زد که مانتوی دخترک پاره شد پسرک د ستبند روی دستش بود هر چه تقلا کرد سودی نداشت دخترک زیر بار کتک کبود شده بود وباز جو امان نمیداد پسرک برید گفت هرچه بخواهید می گویم رهایش کنید

درمانگاه
پسرک تشنجی است حدود 8 ساعت بازجوی مداوم برایش نای راه رفتن هم نگذاشته از بازجویی که بر می گردد در وسط راه دچاره تشنج می شود می افتد زمین وشروع می کند به دست وپا زدن دهانش پر از کف شده می خواهیم بیاوریمش عقب که مامور زندان داد می زند خودش باید بلند شود کسی گوش نمی دهد با باتوم می افتند به جانمان یک سر شکسته تلفات میدهیم تا بیمار مان را روانه سلولش کنیم

خاطرات هتل اوین 4

تنبیه
همه را در حیاط جمع کرده اند یک نفر را برای تنبیه خودش وتهدید دیگران می آورند که شلاق بزنند 80 تازیانه مجازاتش است پسرک چشمانش قرمز شده پر از اشک است التماس می کند که بر تازیانه ها اضافه کنند اما پارچه ای بدهند که چشمانش راببندد با تعجب از کناری ام علت را می پرسم می گوید از 30 خرداد تا به حال (آن موقع بهمن ماه بود)در سگ د ونی (سلولی بدون نور به ابعاد 1*1.5) نگه داری شده است وخورشید رو ندیده نور چمانش رو داره کور می کنه
ندامتگاه
برادران را که خدمتتان قبلا معرفی کرده بودم بچه ها برای یکی از بچه تولد می گیرند مشروب قاچاق هم وجود دارد جالب است برادر شماره 2 دارد مشروب می خورد از تمامی اعتقاداتش برگشته است این هم معجزات اوین
همه ما را جمع کردهاند محسنی اژه ای آمده با کسی که بچه ها می گویند مصلحی وزیر جدید اطلاعات است
اژه ای می گوید چه کسی مجرم است یکی از بچه ها می گوید من (بیچاره اشتباه شنیده بود فکر کرد می گوید چه کسی مجرم نیست) محسنی گفت احسنت به این صداقت احسنت به این شجاعت پسرک می گوید حاج آقا یعنی همه اینها فکر می کنند مجرم هستند محسنی زیرک است زود متوجه می شود کی خواهد زود جلسه را تکمام کند می گوید مشکلی ندارید یکی از بچه ها می گوید حاج آقا تمامی مشکلات حل شده هیچ موردی نداریم فقط توالت گیر کرده بالا زده لطفا وقت رفتن سیفون رو بکشید محسنی سرخ می شود وعبایش را مثل زورو با دستش به یک طرف می برد ومی گید اگر من مسئول بودم ظرف یک ساعت از همه شمااعتراف می گرفتم وبه سرعت می رود
زندانی خانوادگی
یکی از بچه را با خانمش گرفته انداول نمی دانستیند بعد ظاهرا متوجه می شوند یک روزهنگام بازگشت از بازجویی توی ون ما خودش بود وهمسرش وچند نفر دیگر بازجو در وسط راه بدون مقدمه جلوی چشمش زنش را زیر باد کتک گرفت آنقدر زد که مانتوی دخترک پاره شد پسرک د ستبند روی دستش بود هر چه تقلا کرد سودی نداشت دخترک زیر بار کتک کبود شده بود وباز جو امان نمیداد پسرک برید گفت هرچه بخواهید می گویم رهایش کنید

درمانگاه
پسرک تشنجی است حدود 8 ساعت بازجوی مداوم برایش نای راه رفتن هم نگذاشته از بازجویی که بر می گردد در وسط راه دچاره تشنج می شود می افتد زمین وشروع می کند به دست وپا زدن دهانش پر از کف شده می خواهیم بیاوریمش عقب که مامور زندان داد می زند خودش باید بلند شود کسی گوش نمی دهد با باتوم می افتند به جانمان یک سر شکسته تلفات میدهیم تا بیمار مان را روانه سلولش کنیم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

خاطرات هتل اوین 3

اوین
هنوز عرق تنم خشک نشده که مشایعت می شوم به انفرادی انفردای رفتن طریقه خاصی داردسه سرباز تو را همراهی می کنند با ضربات مشت ولگد می برند وتحویلت می دهند به انفرادی اتاقی به عرض یک متر و طول دو متر نمور وبسیار یردیک پتوی کهنه هست ولی سرما که امان نمی دهدهفت روز انفرادی دیوانه ام کرده می خواهم سرصحبت را با نگهبان باز کنم که منجرب می شود بهه نوش جان کردن مقدار متناوبی مشت ولگد بعد از هفت روز به بند عمومی می روم البته دو باره همان سه سرباز با همان پذیرایی سابق

بند عمومی
در بند عمومی اگر سربازی حرف نا مربوط ویا سیاسی بزند به سرعت عوض می شود اما به وفور قرصهای اعتیاد آور در بین زندانیان پخش می می کنند وهیچ کس معترض این سر بازان نمی شود بچه های که با باتوم چرمی تویه سرشان زده اند شبها خواب ندارند مجبور از سربازها متادون خریداری کنند
برادران در اوین
به بند که می آیم کسانی که با هم دستگیر شدهایم هم هستند سه برادر بسیجی هستند که با ما دستگیر شدند اینها به قول خودشان بنابر دستور فرمانده یشان هم ماموران را می زدند و هم مردم را در زمان زدن مامورین دستگیر شدند ابتدا بچه ها تحویلشان نمی گرفتندامابعد دیدند این هم بیچاره های هستند که آلت دست وافع شده اندپس پذیرفته شدنداینهادر بین بچه معروف شدند به برادران1و2و3

بازجویی در تمام مدت زندانی بودن در اوین بازجویی وجود دارد معمولابین 6 تا 12 ساعت طول می کشید برای بازجویی از بند با ماشیتنهای ون به صورت چند نفره به ساختمان دیگری در اوین می رفتیم ساختمان بازجویی از3 طبقه تشکیل می شد طبقه هم کف وطبقه اول برای همه بود ولی دختران رابه طبقه زیر زمین می بردنددر تمام مدت بازجویی چشم بند بر روی چشم ما وجود دارددر هر طبقه به صورت ردیفی میزها وصندیهای قرار داده اند که ما پشت آنها می نشینیم مگاهی صدای ضجه دختران در زیر زمین مو را بر طن آدم سیخ می کند بازجو جلویت می نشیند ابتدا اسمت را سرچ می کند ببیند آیا موبایلی به اسمت ثبت شده است اگر ثبت شده تمامی اس ام اس هایت را پرینت مگیرد مگذارد جلویت وتو چشم بند را باید کمی بالابزنی تا نوشته را بخوانی وتوضیح بدهی که در میان این 5000 پیامک منظورت از فلان حرف چه بوده ویا به زور کتک ایمیلت را لو بدهی وبعد آن بشود مستمسک بازجویت گاهی دوستت می شود وگاهی حریف چشم بسته رینگ بوکسش فحاشی هم چاشنی همه باز جویی هاست بسته به اعتقادات بر خورد می کنند گاهی ناموس را به باد ناسزا می گیرد گاهی موسوی و هاشمی وکروبی واگر مذهبی باشی حتی به فاطمه زهرا هم توهین می کنند فقط هدف تحقیر تو ونشان دادن اوج سفاکی خود است در میان لیست بازجویی اسامی با دو رنگ نوشته شده بودیکی رنگ آبی ودیگری قرمز آبیها کسانی بودند که در لیست اعلام شده به خانوده ها نبودند در حقیقت اینها بدون هویت در اوین نگهداری می شدند این افراد معمولا از ساعت 11شب به بعد به بازجویی می رفتند
البته مکان باز جویی آنهابا ما فرق داشت
سرزمین عجایب
پیرمردی را میبینم که در بند با زانوهای خم شده دارد راه می رود موهایش کاملا سفیدصورت چروک وشکسته شده از پیری در دهانش من که دندانی ندیدم به طرفش می روم حاجی تو را برای چه آورده اند روبه من می کند حاجی خودتی من فقط 33 سال دارم از بچه ها می پرسم بر کلامش صحه می گذارند مبهوت می شوم ق
نسل شجاعان
پسرکی آن طرف من داشت باز جو.یی می شد بازجو کلی ناسزا به او گفت وبالاخره پرسید تو مشکلت با احمدی نژاده پسرک گفته نه بازجو با صدای که در اوج غرور از مرعوب کردن متهمش بود پرسید پس مشکلی نداری گفت چرا دارم پرسید با چه کسی گفت با اصل نظام پرسید اصل نظام چیه گفت ولایت فقیه خامنه ای خمینی باز جو پوشه را بست تومشکلت جای دیگری حل می شود