۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

روشنفکران دینی در مقام دفاع از ساحت دین

هرمنوتیک به معنای هنر تاویل ویا روشنگری در تاوبل متن در نظر گرفته می شود لغتی وام گرفته شده ازهرموس است که پیام اور خدایان یونان باستان بود هرمنوتیک در معنا گاهی بعنوان قرائت متفاوت تلقی می شود آیاهرمنوتیک یک علم است یا تنها یک نظریه ؟ آیا ساختار شکنانه است آنگونه که بعضی می گویند ویا وفادار به اندیشه مولف آنگونه که گادامر می خواست باشد ؟ در این مقال به دنبال پاسخ به هیچ کد ام از سئوالات فوق نیستم انچه اکنون مد نظر است نقش این علم یا نظریه در نگرشهای نو نسبت به ادیان می باشدو اینکه انچه ما حصل این نگرش است چه موجودی خواهد بود ؟ هرمنوتیک به این منظور بوجود امد که متدینین معنای م.ورد نظر مولف در متون دینی بیابند ومولف از نظر انها کسی نیست جز وجودی که حق مطلق در دست اوست یعنی خداوندبرای رسیدن به معنا اولین موئلفه مورد استناد در هرمنوتیک در نظر گرفته شد یعنی نیت مولف . ایا این امکان پذیر بود این مفهوم لا اقل در متون دینی باتوجه به اندیشه متدینین غیر ممکن به نظر می رسد چرا که امکان دست یافتن یک وجود فیزیکی وزمینی به پنداری فکری متافیزیک وجود خداوند که لازمه آن نزدیک شدن به اندیشه آن وجود می باشد غیر ممکن بود انسان از نظر متدینین توان فکری این را نداردکه خود را جای خدا بگذارد ومانند او بیاندشید تا به مقصود او در متون دینی دست پیدا کند پس ناگزیر دو موئلفه دیگر بوجود آمدموئلفه دوم نیت متن بودیا آنچه تحت عنوان روح متن عنوان می شود موئلفه دوم به دلیل اینکه نمی توانست در خلاء مورد توجه واقع شود به نظر نا کارا می آمدزیرا هیچ متنی را نمیتوان بودن پیش فرضهای ساختارگراینه ای که در ذهن خواننده شکل گرفته است تاویل کرد این پیش فرضها شامل شرایط جغرافیای ومحیطی وتاریخ وسنتهای جامعه خواننده متن می باشد مطمئنن کسی که متون قرآن را در شرایط محیطی عربستان در 1400 سال پیش مطالعه می کند با کسی که در اروپای قرن 21 به مطالعه می پردازد نمی توانند یکسان باشد زیرا هردو خواه وناخواه تحت تاثیر پیش فرضهای مذکور می باشند پس ناگزیر در علم تاویل موئلفه سوم وآخر در نظر گرفته شد یعنی نیت خواننده که مکمل هرمنوتیک به معنا ی تاثیر گذار امروزی است اینگونه است که خواننده نقش اصلی را در برداشت از متون دینی در بر می گیرد بدون آنکه بخواهد دست به قتل مولف ویا متن بزند انگاره خود را بیان می کند حالا به مبحث اصلی مورد نظر می رسیم مطلق انگاری دینی آنچه که افیون مذاهب مختلف در طول تاریخ شده است بطور مطلق تمامی فرق ومذاهب از اخباری گری گرفته تا معتزله وصفویه تا شیعه و وهابیت همه وهمه به این اعتقاد داشتند ودارند وکه انچه انان ازمتون دینی برداشت کرده اندعین حقیقت است وغیر آن باطل محض وبه هیچ عنوان هیچ حقی را برای مخالف برداشتهای خود قائل نبوده اند و به گواهی تاریخ در هر زمانی تسلط بر اریکه قدرت به آن اجازه دا دبدون کوچک ترین ترحمی مخالفین دگر اندیش را از لبه تیز شمشیر گذراندند از قتل معتزله به دست اخباریون در زمان خلفای اموی گرفته تا قتل شیعیان به دست عباسیان وسلطان محمود غزنوی وقتل عام سنی مذهبان وصوفیه حروفیه به دست صفویه وانچه اکنون ادامه دارد نتایج حاصل از این مطلق انگاری وآشنایی با دنیای جدید سبب شد که روشنفکری دینی با نگرشی دیگر به این متون بنگرد انچه که مدیون هرمونوتیک است. قرائتی متفاوت با لسلاف خود بود با این علم که انچه از دین ومتون منتسب به آن دریافته براساس اموخته های هرمونوتیکی تنها برداشت اوست با پیش فرضهای مخصوص به خود او نه انچه مد نظر مولف یعنی خداوند بوده باشد وشاید در شرایط دیگر وبا پیش فرضهای تاریخی واجتماعی دیگری نوعی دیگری نتیجه بگیرد اندیشه نسبی که جای حق انگاری مطلق را از او گرفت وتنها بخشی از ان را به او دا د چرا زیرا روشنفکر دینی نمی توانست پاسخگوی اعمالی باشد که به نام وبا برداشتهای یک سویه مطلق گرایانه از دین در قرون گذشته صورت گرفت وحق را تنها از ان خود بدانست شاید شما داستان آن خلیفه را شنیده اید که وقتی به اسکندریه رسید دستور داد تمامی کتب را بسوزاند وقتی علت را پرسدند گفت یا این کتابها انچه را می گویند که قران می گوید که نیازی به انها نیست یا آنچه را می گویند که در مخالفت با قرآن است که وجودشان مضرر است او تصور می کرد تمامی حق در نزد اوست وبه تمامی حقایق دست یافته است اندیشه ای که امپراطوری اسلام را از اندلس به شبه جزیره برگرداند روشنفکری دینی نیک می داند یک فرصت دارد تا دین را از مشکلی با ان رودر است نجات دهد وان مبارزه با مطلق انگاری دینی است ولی تنها این کار از هرمنوتیک ساخته است انچه از هرمنوتیک بدست می اید در بستر پلولاریسم دینی قابل رشد ونمواست آنچه معنی کثرت گرایی دینی را به دنبال دارد در تقابل بااندیشه مطلق گراییاست که به توتالیتر شدن حاکمیت در طول تاریخ انجامیده است امایک معنی در پس این کثرت گرایی وجود داردانچه که لرزه بر اندام سنت گراین دینی می اندازد در زما ن اداره کشور وتاسیس حاکمیت ازانجا که نیاز مبرم به وجود قوانین جهت تحقق حاکمیت لازم به نظر می رسد واز انجا تعین که احکام دینی به عنوان قوانین حکومتی (با در نظر گرفتن تضادی که بین احکام فرق مختلف دینی وجود دارد وزیر سئوال بردن حقوق دیگران در صورت اعمال این احکام به صورت قانون در نتیجه دینی شدن قوانین توسط حاکمیت) نقض سریع پولاریسم دینی خواهد بود حال سئوال اساسی این است که آیا پلولاریسم ویا بهتر بگویم روشنفکری دینی به جدای دین از حاکمیت خواهد انجامید آیا سکولاریسم راه نجات دین خواهد بود؟

گزارشی به خدا(به بهانه روزه عرفه)

خدایا فردا روز عرفه است روزی که باید به در گاهت آمد قربانی داد وشکر تو گفت خدایا ما قبلا قربانی خود را دادهایم در کوچه های تهران در بیغلوله های کهریزک در شکنجه گاه اوین خدایا ما امسال بیش از همیشه قربانی آوردیم این بار به جای یک اسماعیل 100 ویا شاید بیشتر آوردیم اما تو حاجت ما را روا نکرده ای هنوز ما از شما چیز زیادی نخواستیم فقط آزادگی بود فقط لحظه ای بی دقدقه زندگی کردن ذره ای آسایش بود خدایا ما فقط از تو خواستیم که حاکمانمان آنچه مال هم وطنان مستحق من است را ب هدیگران ندهند فقط از تو خواستیم که خرد مندانمان را بر ما حاکم کنی فقط خواستیم کهگاه وبیگاه به هر بهانه ای بر حریم خصوصی ما وارد نشوندخدایا آیا اینها خواسته ای زیاد است خدایا خودت گفنتی حال هیچ قومی را تغییر نمی دهم مگر آنکه خودش حال خودش را تغییر دهد خدایا ما کار خورا انجام دادهایم حالا نوبت شماست
هیچ چیز را زیبا تر از شعر زیبای مهدی اخوان ثالث ندیدم:
گزارشی به خدا
خدایا ! پر از کینه شد سینه ام
چو شب رنگ درد و دریغا گرفت
دل پاکرو تر ز آیینه ام.
دلم دیگر آن شعلهء شاد نیست
همه خشم و خون است و درد و دریغ
سرایی در این شهرک آباد نیست
خدایا ! زمین سرد و بی نور شد

بی آزرم شد ، عشق ازو دور شد

کهن گور شد ، مسخ شد ، کور شد.

مگر پشت این پردهء آبگون

تو ننشسته ای بر سریر سپهر

به دست اندرت رشتهء چند و چون ؟

شبی جبه دیگر کن و پوستین

فرودآی از آن بارگاه بلند

رها کردهء خویشتن را ببین.
مین دیگر آن کودک پاک نیست

پر آلودگیهاست دامان وی

که خاکش به سر ، گر چه جز خاک نیست.

گزارشگران تو گویا دگر

زبانشان فرسرده ست ، یا روز و شب

دروغ و دروغ آورندت خبر.

کسی دیگر اینجا تو را بنده نیست

درین کهنه محراب تاریک ، بس
فریبنده هست و پرستنده نیست.

علی رفت ، زردشت فرمند خفت

شبان تو گم گشت ، و بودای پاک

رخ اندر شب نی روانا نهفت

نمانده ست جز ( من ) کسی بر زمین

دگر ناکسانند و نامردان :

بلند آستان و پلید آستین.

همه باغها پیر و پژمرده اند

همه راهها مانده بی رهگذر

همه شمع و قندیلها مرده اند.

تو گر مرده ای ، جانشین تو کیست ؟

که پرسد ؟ که جوید ؟ که فرمان دهد ؟

وگر زنده ای ، کاین پسندیده نیست !

مگر سخره های سپهر بلند

- که بودند روزی به فرمان تو -

سر از امر و نهی تو پیچیده اند ؟

مگر مهر و توفان و آب ، ای خدای !

دگر نیست در پنجهء پیر تو ؟

که گویی : بسوز و بروب ، و بر آی.

گذشت ، آی پیر پریشان ! بس است

بمیران ، که دونند ، و کمتر ز دون :

بسوزان ، که پستند ، و زآن سوی پست

یکی بشنو این نعرهء خشم را ،

برای که بر پا نگه داشتی ،

زمینی چنین بی حیا چشم را ؟

گر این بردباری برای (من) است:

نخواهم ( من ) این صبر و سنگ ترا :

نبینی که دیگر نه جای ( من ) است ؟

ازین غرقه در ظلمت و گمرهی ،

ازین گوی سرگشتهء ناسپاس ،

چه مانده ست ، جز قرنهای تهی ؟

گران است این بار بر دوش ( من )

گران است ، کز پاس شرم و شرف ،

بفرسود روح سیه پوش ( من )

خدایا ! غم آلوده شد خانه ام

پر از خشم و خون است و درد و دریغ

دل خسته ء پیر دیوانه ام .

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

ما برای اثبات اصل حجاب خط تولید روسری داریم

این شعر را سعید بیابانکی سروده خواندش خالی از لطف نیست
شکر ایزد فن‌آوری داریم

صنعت ذره‌پروری داریم


از کرامات تیم ملی‌مان

افتخارات کشوری داریم


با نود حال می‌کنیم فقط

بس که ایراد داوری داریم


وزنه‌برداری است ورزش ما

چون فقط نان بربری داریم


می‌توانیم صادرات کنیم….

بس که جوک‌های آذری داریم


گشت ارشاد اگر افاقه نکرد

صد و ده و کلانتری داریم


خواهران از چه زود می‌رنجید

ما که قصد برادری داریم.


ما برای اثبات اصل حجاب

خط تولید روسری داریم


این طرف روزنامه‌های زیاد

آن طرف دادگستری داریم!


جای شعر درست و درمان هم

تا بخواهی دری وری داریم


حرف‌هامان طلاست سی سال است

قصد احداث زرگری داریم


ما در ایام سال هفده بار

آزمون سراسری داریم


اجنبی هیچکاک اگر دارد

ما جواد شمقدری داریم


تا بدانند با بهانه طنز

از همه قصد دلبری داریم


هم کمال تشکر از دولت

هم وزیر ترابری داریم

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر


به بهانه صدور حکم زندان وتبعید احمد زیدآبادی :احمد جان همه چیزی را در طبق آزادی نهادی ویک تنه ایستاده ای که چه ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه وز میان تیغ به ما آخته ای یعنی چه چرا احمد چرا هرچه خواستند نگفتی ما که باور نمی کردیم تو به غمزه ای ناموس بازار سامری شکسته ای بیبین چگونه چو مار زخم خورده کرده ای ایشان را حالا خوب است ما را محروم کرده ای 6 سال زندان و5 سال تبعد در گناباد و خودت را راحت که خواب از چشمان بازجو و آقا گرفته ای امید که بهار آزادی نزدیک باشد وگرنه ما را تاب دوری نیست

ماهیت دین در تقابل با حاکمیت چیست؟

شایداز آنجا شروع شودآنجا که مارتین لوتر در قرن 16 شروع کرد یعنی اغاز عصر روشنگری یا رنسانس
وقتی لوتر شروع کرد واندیشد که برای تعالی مذهبی انسان نیازی به کلیسا و پاپ بعنوان واسط بین انسان وخدا نیست آنموقع همه فکرمی کرند خدا در مقابل لوتر خواهد ایستاداما آنگونه که خود لوتر در مکاشفاتش دید این شیطان بود که از شدت عصبانیت جوهر دان به سمت او پرتاب کرد آغاز عصری که زمین را با تمامی تهدیداتی که بر گالیه رفت از مرکز هستی پایین کشید واو را مجبور کرد تا بپذیرد برای ادامه حیات باید تابع خورشد باشد وبه دور آن بچرخد (فراموش نکنیم که خورشید در ادبیات یونایان باستان مظهر حقیقت است)وانسان از عصمت وخداگونگی پایین کشیده شد وخاکی شد آنگونه داوینچی کالبدش را شکافت وذره ذره ترسیم کرد این مذهب بود که علیه مذهب برخواست شاید اگر هرمونوتیک (علم قرائت های مختلف که از متون دینی آغاز گردید ) نبود لوتر نمی توانست ترجمه متفاوت از انجیل بنگاردبه هرصورت تنها صدایی که توانست آن روزگار را نو کند خود مذهب بود که بر علیه مذهب برخواست عالمان علوم مختلف اگر صدای از نهادشان خارج می گشت به جرم ارتدادبه هیزمهای خشک سپرده می شدند در دادگا های انگزاسیون به جرم عقیده اعدام می شدند اما سئوال این است که کار از کجا آغاز شد آیا ماهیت واقعی دین این است؟ به یک باره از کجا کار به اینجا رسید انسان در هر برهه ای از تاریخ بشر برای مشروعیت بخشیدن به قدرتش وایجا د مقبولیت دست به دامان اعتقادات مردمش زدچه قبل از بوجود آمدن مذاهب توحیدی وچه بعد از آن که تا آنجا که دین حکومتی در خدمت حاکمین در آمدوبه تقابل با مردم وحتی با دیگر فرق توحیدی انجامید چه جنگها صلیبی که اسلام را به جان مسحیت انداخت وچه اکنون که درفسلطین مذهب علیه مذهب است اما نمود بیشتر استفاده از مذهب مصرف داخل حاکمیت بود آنجا که چه در زمان بت پرستان معابد یونان وروم و مصر باستان وچه در زمان مسحیت بیزانس مخالفین به جرم ارتدادو خارج شدن از ایدئولوژی حاکم به کام مرگ رفتند حال در هر کجا وبا هر عقیدهای چه موبدان زردشت که دستشان به خون یاران مانی ومزدک آلوده شد وچه مسیحیانی که به جرم دانایی کشته شدند وهرچه این ادیان نو تر شدند اتهام ها بیشتر به تفکر وقوای عاقله مربوط شدآنگاه که اسلام در خدمت حاکمیت قرار گرفت گاهی به جرم شیعه گری گاهی باطنی گاهی زندقه وهرچه که بود به تیغ جلادان سپرده می شدنداما واقعیت چیست این دین است که ماهیت استبدای دارد ویا این حکومت است که با توجه به نیاز خود جهت پروژه مشروعیت سازی به سمت دین می رود شاید پاسخ این سئوال جوابی باشد برای نجات آدمی ومبرا کردن ساحت آدیان وبهینه کردن حکومتها پاسخی که جوابش خارج از گزینه های پیش رو نخواهد بود سکولاریسم(به معنای جدایی دین از سیاست) لائسیته (معنای مد نظر دراین مقال معنایی نفی گرایانه درجهت نفی دین از تمامی زوایای زندگی ) ویا حکومت دینی برادشت شده از عقاید اکثریتی وشاید پلولاریسم (کثرت گرایی) پاسخ در کدام است؟

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

فیلترینگ غزل یا خودسانسوری

وارد اتاق نشیمن می شود می بینم غزل چهار ساله ام پشت به تلویزیون نشسته وگاهی سر بر می گردان وبه تصویر نگاه می کند وباز پشت به آن می کند می گویم چه کار می کنی می گوید هیچی صحنه بد داشت منتظرم بره دنباله برنامه رو نگاه کنم!

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

محسن سازگارا به آقای خامنه ای

این متن نامه محسن سازگارا است به آقای خامنهای نامه ای که درسال 78 نگاشته شده ودر آن به نکته مهمی اشاره می شود اسنادی که به ارتباط شخص اول جمهوری اسلامی با روسیه واسناد محرمانه سرویس اطلاعاتی آلمان شرقی در مورد رهبر ایران اشاره داردبه بخش مهم این نامه اشاره می کنم ( چندی پیش به جوان محقق ایرانی برخورد کردم که سال ها است برای رساله دکترایش روی اسناد سازمان امنیت آلمان شرقی ( اشتازی ) که اکنون در اختیار پلیس جمهوری فدرال آلمان است، کار می کند. او با معرفی دانشگاهش و با پیگیری های فراوان توانسته به سراغ آن بخش از اسنادی برود که هنوز اجازه انتشار و در اختیار عموم قرار گرفتن را نیافته اند. این اسناد نشان می دهند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به دلیل حساسیت ها روی شوروی و شعار نه شرقی- نه غربی حاکم بر انقلاب و همچنین به دلیل سکونت رهبران حزب توده طی سالیانی طولانی در آلمان شرقی و همکاری تنی چند از رهبران این حزب با سازمان امنیت آلمان شرقی و در نتیجه تخصص و تبحر این سازمان درامور ایران، شوروی تصمیم می گیرد که بخش اصلی امور ایران را در سازمان امنیت آلمان شرقی متمرکز کند و جالب است که یکی از افسران عالی رتبه “ک. گ. ب” ( سازمان امنیت معروف شوروی) که بخشی ازمسئولیت امورایران را هم داشته، همین جناب ولادیمیرپوتین بوده که حتما معرف حضور جنابعالی هست و در سفر اخیرش به تهران “حضرت مسیح” را هم دروجود شما دید. گزارش های ماموران امنیتی که در قالب هیئت های تجاری برای همکاری درزمینه فروش وتولید سلاح ازآلمان شرقی به ایران آمده اند نشان می دهند که نسبت به جنابعالی نظربسیار مثبتی دارند و قول و قرارهایی که با شما در زمانی که عضو شورای انقلاب و رابط این شورا با وزارت دفاع بوده اید گذاشته اند
بسیار خواندنی است، به خصوص اصرار شما برای نزدیکی بیشتر با شوروی وهمکاری روزافزون با بلوک شرق. به گفته این جوان محقق که زحمت مطالعه هزاران صفحه اسناد را به خود هموار کرده، اتفاقا نه فقط اظهارات جنابعالی به مامورین آلمان شرقی بسیار جالب است بلکه جالب تر از آن ارزیابی های بسیار مثبت افسران اطلاعاتی روسی از ارتباطات با شما است. و باز هم نکته جالب این که از زمانی به بعد محبت افسران اطلاعاتی روسی و آلمان شرقی به حزب توده سرد می شود و چندان نگرانی هم برای قلع و قمع آنان ندارند و دیگر به گزارش های آن ها که در خطر هم قرار دارند، توجهی نمی کنند. نمی دانم که آیا درنهایت دولت آلمان اجازه خواهد داد که این بخش از اسناد منتشر شود یا نه، اما این را می دانم که کسی مثل شما که چنین در خانه شیشه ای نشسته، نباید شب و روز به خلق خدا سنگ اندازی کند و باز هم به قول سعدی علیه الرحمه که ” هندویی نفت اندازی همی کرد. حکیمی گذر کرد و گفت: آن را که خانه نئین است، بازی نه این است.” ، ولو آن که به این روش قدیمی سیاسی هم معتقد باشید که اگر “به همه فحش بدهی و تهمت بزنی، کسی از خودت نمی پرسد چه کاره ای و از کجا آمده ای”. واقعا اگر کسی یک دهم چنین اسنادی از ارتباطات با بیگانگان را داشته باشد با او چه رفتاری می کنید و چه بلایی بر سرش می آورید؟ قدری به خودتان بیایید)

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

نامه سعیدی سیرجانی به آقای خامنه ای

این نامه به همان رهبری نوشته شده که اخیرا گفته است (ما چه زمانی گفتیم انتقادی نشود هرکس می توند انتقاد کندشما در دانشگاه بحث آزاد ایجاد کنید) همگان راقم سطور ذیل را به خوبی می شناسید واز سرنوشت وفرجامش مطلع هستید این نامه دومین نامه است اولی را سعیدی به دست کیومرث صابری داد تا به ولایت مطلقه بدهد که چنان پاسخ تندی داده شده که صابری هم شرمنده شد درجواب آن سعیدی نامه دوم را می نویسد که پیشگویش هم به حقیقت می رسد در کشتارگاه سعید اسلامی وحسین شرعتمداری و حال اصل نامه

جناب آقای خامنه ‏ای
پيام عتاب ‏آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته ‏ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‏ الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ‏ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد ‏رفته ‏ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏

بگذريم از لحن توهين ‏آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مي‏نمود تا چه رسد ‏به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر ‏واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.‏

می ‏دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت ‏الله ‏منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق‏مرگ و خانه‏ نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی ‏بی‏ گناهی.‏

و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت مي‏خزند، البته ‏می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد.‏

فرموده بوديد چرا اين همه مزايای حکومت اسلامی را نديده ‏ام و به تمجيد نپرداخته ‏ام. اين وظيفه اخلاقی را شاعران و ‏نويسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولايت فقيه درآمده ‏اند بهتر و موثرتر انجام مي‏دهند. ‏وانگهی رژيمی که علاوه بر فرستنده‏ های راديويی و تلويزيونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختيار دارد چه نيازی ‏به مديحه ‏سرايی مطرودان دارد، به خصوص نويسنده کج‏ سليقه‏ ای که هرگز در مدح هيچ امير و حاکمی قلم نزده است.‏

فرموده بوديد چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئيات اداری پرداخته ‏ام؟ از همين انتقادهای جزئی هم شرمنده ‏ام که ‏بحمدالله در اين ده سال فرصت‏ شناسان حق مطلب را ادا کرده ‏اند و بر حاکم معزول تاخته ‏اند. وضع من در زمان شاه نيز ‏مانند امروزم بود. مينوشتم و چاپ مي‏شد و منتشر نمي‏گشت، ديکتاتور مغرور بدعاقبت مي‏پنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می ‏افزايد. قطعا مقالات سانسور شده من در بايگانی ساواک موجود است. بفرماييد ‏مطالب از "يغما" و "خواندنيها" بيرون کشيدهِ مرا در مقوله سياست فرهنگی، ماجرای کاپيتولاسيون، مضحکه تغيير ‏تاريخ، شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بياورند تا بدانيد بوده ‏اند مردم از جان گذشته‏ای که به هيچ دعوی ‏مبارزه و پيوستگی به دارودسته‏ ای از بيان حقايق پروايی نداشته ‏اند.‏

اما در مورد کتابهای توقيف‏ شده بنده واقعا نمي‏دانم کجايش حمله به اسلام است يا اساس حکومت اسلامی. من ذاتا ‏از ريا و دروغ و تبعيض و ستم متنفرم و اين نفرت در نوشته ‏هايم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو فاسدی در ‏دستگاه حکومت حاضر اين است که انتقاد از هر مسندنشين و مسئولی حمل بر "زيرسوال بردن رژيم" مي‏شود و لطمه ‏زدن به اساس اسلام و بهانه‏ ای برای سرکوبی و اختناق و نتيجه‏ اش همين که مي‏بينيم. من به آنچه در کتابهای توقيف ‏و خمير شده ‏ام نوشته ‏ام عميقا اعتقاد دارم و در هر محکمه‏ ای حاضر به پاسخ‏گويی ‏ام. اگر واقعا خلاف اسلام يا حکومت ‏واقعی اسلامی است، چرا بدين شيوه ‏های غير اخلاقی با من رفتار مي‏کنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟

جناب آقای خامنه ‏ای توقع مردم مسلمان ايران از حکومت اسلامی جز اينهاست که مي‏کنند. در رژيم کمونيستی تکليف ‏خلايق معلوم است. همه فضايل و امتيازات در نيروی کار مفيد افراد ملت خلاصه مي‏شود و مناصب و مقامات در دست ‏طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع، در ممالک سرمايه ‏داری تمول و درآمد بيشتر ضامن قدرت اجتماعی ‏است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شيوه و از هر طريق صاحب آلاف و الوفی شده ‏اند.

اما در حکومت ‏اسلامی ضابطه چيست؟ آيا فضايل منحصر به نماز و دعای بيشتر است و روزه طولاني‏تر و سجده غليظ تر و لقب حاجی ‏و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسيار، يا به حکم آيه کريمه ان اکرمکم عندالله اتقيکم فضيلت افراد محصول ‏تقرب به حق است و قرب يزدان در گرو تقوی؟

اگر چنين است اجازه فرماييد بی‏ هيچ ملاحظه و پروايی عرض کنم بسياری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. اين ‏را به تجربه شخصا دريافته‏ ام و اثباتش اگر خواستيد آسان است. بگذريم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز ‏آشفته‏ گويی ها و آشفته ‏کاريها بود. در همين چندماه اخير بزرگانی که در خبرنامه ‏ها و جرايد مرا عضو حزب توده و خدمتگزار ‏شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصيت سنگين بهتان باخبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق ‏و خوی من، به ‏فرض اين که با گذشته زندگی بنده آشنايی نداشتند به فيض مقام و موقعيت خويش مي‏توانستند از دستگاه اطلاعاتی ‏کشور جويای سوابق شوند و آنگاه دست به قلم ببرند، يا کسانی را مامور، که مزاحمت هايی از قبيل سنگ‏ پراندن و ‏شعارنويسی بر درويوار خانه‏ ام کنند.‏ جناب آقای خامنه‏ ای بنده به خلاف حکم قاطع شما مسلمانی، صافی اعتقادم، و به دين و عقيده ‏ام مباهات مي‏کنم. هيچ ‏ابله مخالف اسلامی نمي‏آيد پانزده سال عمر خود را صرف تصحيح و چاپ مفصل‏ترين تفسير قرآن کند. کسی که به ‏اسلام بی ‏اعتقاد است، با چه انگيزه ‏ای قصيده "اين بارگه که پايه‏ اش از عرش برتر است" را تقديم آستانه قم مي‏کند؟

‏کسی که دلبسته اسلام نيست در شرايط حاضر خاموش می‏ نشيند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحميل ‏شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.‏

جناب آقای خامنه‏ ای، من بيش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از ‏شرقی و غربی در وطن عزيزم مخالفم و بيش از بسياری از مدعيان به حقانيت شريعت اسلام معتقد. به هيچ حزب و ‏دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته‏ ام و نه بعد از اين می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم ‏در سال ۵۷ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی ‏شدم درين ‏سالهای پيری و ممنوع‏ القلمی خانه مسکونيم را که تنها مايملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم.

‏آدميزاده‏ ام، آزاده ‏ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که ‏در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.‏

با تقديم احترام-

سعيدی سيرجانی

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

بردباری شعری از مهدی اخوان ثالث تقدیم به یاران در بند

مهدی اخوان ثالث یک شعر دارد به نام بردباری که آنرا به سعید سیرجانی تقدیم کرده سعیدی سیرجانی راکه یاد دارید همانکه در زندان اطلاعات گرفتار سعید امامی و حسین شریعت مداری بود بود تا با شیاف پتاسیم توسط آقایان سکته داده شد وبه دیار ابدی ارشاد شد سعید امامی (اسلامی) در جلسه‌ای با حضور برخی از مقامات فرهنگی کشور با افتخار شرح داده بود که سعیدی سیرجانی چگونه بر اثر درد ناشی از عمل کردن سم پتاسیم در روده خود ضجه می‌کشید و بازجویان و مراقبین‌اش می‌خندیدند و منتظر مرگش بودند درظا هر شعر زمانی سروده شده که سعیدی در بند گرفتار بود وامید سخت نگران سعیدی بود نمی دانم شاید اگر مهدی الان بود این شعر را به احسان فتاحیان ،زیدآبادی ویا دیگری تقدیم می کرد وحال اصل شعر:
تورا با غیر می بینم ،صدایم در نمیآید/
دلم می سوزد کاری زدستم برنمی آید/
نشستم، باده خوردم، خون گرستم ،کنجی افتادم/
تحمل می رود، اما شب غم سر نمی آید/
توانم وصف مرگ جور وصددشوار تر زآن، لیک/
چه گویم جور هجرت ،چون به گفتن در نمیآید/
چه سود از شرح این دیوانگیها ،بیقراریها؟/
تومه بی مهری وحرف منت باور نمی آید/
زدست وپای دل بر گیراین زنجیر جور، ای زلف، /
این دیوانه اگر عاقل شود دیگر نمی آید/
دلم دوریت خون شد ،بیا در اشک چشمم بین/
خدارا از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید/

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

شعر سیب (حمید مصدق)


نمی دانم جرا یهو دلم هوای شعر حمید مصدق را کرد


تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز ...
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت.

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

سوگ نامه ای برناگهانه رفتنها

عزیزکم گفتی می خواهم بروم راهپیمای 13آبان ولی نمی دانم چرا دلهره دارم گفتم دلهره ات بیخود است مثل دلهرهای قبل از امتحان دلهر داشتی من ساده اندیش فکر می کردم دلهره خودت را داری تو دلهره حضور مردم داشتی می گوی می آیند نکند نیایند ومن به فردا موکول کردم جوابم را فرداتا آمدم با توتماس گرفتم دلخور بودم از چند باتومی که خورده بودم وتو هیچ نگفتی فقط از کتک خوردنی که زیاد درد نداشت ،من از خودم خجالت کشیدم که ناسلامتی مردی گفتند کتک خوردن که داد هوار ندارداز ،جایی دیگر قضیه موبایلت را که از ات گرفتند را فهمیدم این بار تو هیچ نگفتی من گفتم بی خیال پلیس پیگیری نمی کند گفتم سیم کارتت را بسوزاندن روز بعد گفتی سوزاندم اما از تلفنهای داخل گوشی با همه تماس گرفته اند گفته اند گوشی ات را پیدا کرده اندمی خواهند برسانند دستت گفتم امکان ندارد تورا پیدا یت کنند گفتی با مادرت تماس گرفته اند من هم کمی نگران شدم گفتم نگرانی ؟ گفتی هر چه خدا بخواهد گفت برو جایی پیدایت نکنند گفتی ببینم چه میشود جایی را ندارم که بروم، احساس می کردم در مقابل یک زن کم آوردم من که در یک جامعه مردسالار رشد کرده ام احساس می کردم شجاعت گاهی در جنس مخالف بیشتر است نمی دانم چه بگویم حالا 24 ساعت است که نیستی هر چه تماس می گیرم نیستی سخت نگرانم گریه ام گرفته مثل وقتی که برادرم رفت گریه ام گرفته مثل وقتی پدرم رفت آنها راهی را رفتند که می دانستم آمدنش سخت است اما تو را فکر نمی کردم باور کن فکر نمی کردم به این زودی بروی شاید به قول دوستی باید عادت کنیم به ناگهانه رفتنها

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

راهکار جنبش خشونت یا نفی خشونت

اینروز ها در بین دوستان صحبتهای زیادی دیدم در استفاده از خشونت ویا عدم استفاده ازآن وراهکارهای که با طرح اینگونه مسائل درجهت پیش برد جنبش به آن پرداخته شد اما به نظر من باید قبل از هر چیز برای رسیدن به راهکاری مناسب ابتداباید به دیدگاه حاکمیت نظر دوخت ودید اوچگونه به این حرکت مردمی می نگرد بعد به رهبران جنبش نگریست ودر مرحله آخر به دیدگاه تاثیرگذار ترین قشر یعنی مردم معترض نگریست
ابتدا حکومت: حکومت به این جنبش اعتراضی همانگونه که در کلامش مشخص است به چشم شورش خیابانی ماند آنچه در افزایش قیمت بنزین یا حرکتهایی از قبیل بوجودآمد نگاه می کند شورش در جامعه شناسی سیاسی تعریف خاص خود را داردحرکتی احساسی فاقد پشتوانه فکری ودربین معترضین متفکرین جامعه را نخواهید دید درسخنان رهبر ی این جملات به وفور دیده می شود در بهترین شرایط ایشان معترضین رااینگونه توصیف می کنند جوانان احساستی وتحریک شده توسط رسانه های بیگانه یعنی تشکیل دهندگان صف این نبرد فاقد تفکر هستند وستادآن مزدوران عوامل بیگانه هستند در عمل حکومت چگونه برخورد می کند مانند برخورد باشورش خیابانی سرکوب شدید آنگونه که می بینیم حرف آخر را همان اول میزند بطوری که با سرکوب شدید ودستگیری راهپیمایان سکوت به نتیجه دلخواهش می خواهد سریع ودر آنی برسدودر پی آن به معترضین در باز داشتگاه تجاوز میکند ،شکنجه می دهد عریان در خیابان رها می کند دراصول جنگ روانی رها کردن اسیر مورد شنکجه واقع شده تنها به یک علت است ایجاد رعب و هراس دربین معترضین پس حکومت به خوبی می داند مطالبی که می خواهد دربین مردم شایع شود باید بر سر آزاد شدگان آورده شده باشد اما نتیجه چه شد معکوس شد کسانی که بر دهان برچسب سکوت زده بودند نه تنها بر چسب ها را کنند نه برای گرفتن رای بلکه اینباربرای گرفتن جان رهبرفریا دزدند و پلاکارد رهبر را جایگزین پرچم آمریکا در زیر فد م هایشان نمودندو هر آنجه خواستندشعار دادند پس حاکمیت در تحلیل دچار اشتباه شده است تحلیل گران واقع بین یا نیستند یا جسارت بیان ماوقع را برای سران حکومت را ندارند درهر صورت آنچه وجودددارد یک حرکت با پشتوانه فکری است دلیل آن بالندگی این حرکت از پنج ماه پیش است تاکنون بدون وابستگی نه تنها به رسانه های غربی یلکه حتی به روشنفکران درون است بینینه اینکه رسانه ها که اسیر پارازیت هستند ورهبران چه در زندان وچه آزاد شده کسی گفته جدیدی رابیان نکرده که تحرک خاصی علاوه برآنچه بوده ایجاد کندحتی کار به جایی رسیده رانده شدگان از وطن را هم تهدید می کننداما آقایان باید بدانند این یک حرکت فکری است نه یک شورش خیابانی این را باید بپذیرید اما آنچه از رفتار حاکمیت منتج می شود آرزومندی حاکمیت در سیرسوق دادن این حرکت مردمی به سمت گروه های چریکی وحرکتهای خشونت طبانه جهت مشرعیت در سرکوب بیشتر است
دوم رهبران کروبی موسوی وخاتمی با آنکه به مردم ونظر آنها می اندیشند به این نکته باید توجه داشته باشنداین درست است که شما برای رسیدن به پیروزی جمهوری اسلامی زحمت کشیده اید اما باید در مقابل رای مردم آنقدر متواضع باشید که حتی اگر خواهان برگشت فرزند کسی باشند که شما را در سیاه چال انداخته باشد وحتی اگر این مردم روزی بخواهند همین رهبر فعلی حاکم باشد باید همه ما تمکین عملی به نظر مردم داشته باشیم وان را بیاموزیم این تنها راه حل ممکن است مردم کلمات زیاد وکم را خودشان به جمهوری ویا هر حاکمیتی می افزایند نه ما به گونه ای رفتار کنید که اگر روزی دیدید مردم به سمت بیراه خشونت می روند از شما تبعیت کنند وبه دستور شما بر گردند اما گفتن یک نکته یاقی می ماندو آن اینکه ما باید خوشحال باشیم رهبران کنوینی عوام فریب نیستند پوپولیستی رفتار نمی کنند در اوج جنبش نظر خود را می گویند حتی اگر بیان این نظرات باعث ریزش اطرافیانشان باشد
سوم مردم: این جنبش شما قطع به یقین برعکس خلف آن دارای پیبشینه فکری است ابتدا به زبان اصلاح آمد وحکومت به حذف آن پرداخت وحال که حکومت اصلاح را نپذیرفت اینبار به بنابرگفته سران حاکمیت به روش نرم مسالمت آمیز آمده است اگر نپذیرد راه دیگر واستفاده از روش های موثر بسیار است اما ما چه باید بکنیم روش مسالمت آمیز و پرهیز از آنارشیزم اجتماعی بهترین راه موجود است آنچه باعث از دست دادن مشروعیت داخلی وخارجی حاکمیت می شود همین راه می تواند باشد نمی دانم شما در طی این چند مدت به نقاط دور افتاده این مملکت سفر کرده اید جاهای که به خاطر فقرو محرومیت شدید حاکمیت طرفداران سنتی خود را داشت من به خاطر نوع شغلی که دارم رفته ام مردمی که یک روزی بعلت چند بمب گذاری و نشان دادن آن از سیمای میلی از کلیه مخالفین حاکمیت متنفر شده بودند حال بادیدن خشونت وافر نظام در خیابانها یا زبان به انتقاد گشوده اند یا حداقل با اعلام بی طرفی از نظام برائت می جویند جز معدودی که به خاطر منافع شخصی در زبان اظهار ارادت می کنند. آیا در صورت نشان دادن حرکت خشن از سوی مردم جنبش می توانست به رشد وبالندگی برسدآیا نتیجه حرکت خشن جز حصول نتایج آنی وکوتا مدت چه نتیجه ای میتواند داشته باشد فکر می کنید حاکمیت آرزوی این راندارد که کامران دانشجو یا محصولی ویا حتی خود احمدی نژاد را قربانی کند تا وجاهت بخرد کافی است به گذشته نچندان دور نگاهی کنید اینا هر حرکتی را خواستند خاموش کنند باآن چه کردند خاطرات کیانوری را بخوانید پیر مردان حزب توده را متهم به کودتا کرده از درون منزل ایشان اسلحه و مهمات کشف کردندوهزران نفر را درسال 68 به اتهام معدود بمب گذاری یک عده خاص به چوبه اعدام سپردند همین اعدامیهای اخیر اگر نبود بمب گذاری شیرازکه نمی دان کار که بود آیا اینها جسارت صدور حکم اعدام داشتند پس خشونت راه حل نیست مطمئن باشید همین روشی که شما در پیش گرفته اید شاید کمی زمان ببرد اما مثمرثمرترین روش خواهد بود ایمان دارم نفی خشونت ما را به نتیجه خواهد رساند

بیت معظم خودمان 10(گارسیا می خندد)

می بینیم گارسیا می آید تو یک برگ روزنامه توپخانه دستش است وهی می خندد هرهر وکرکر می گویم چه شده می گویدآقا سید سبز ترسیده 13 آبان نیامده می گوییم هرهر درد هرهر مرگ مردک مورب احمق مرده شور تورا ببرد وآن روزنامه چی بزغاله را یارو تازه یکم آرام گرفته آن روز که تو ازترس توالت بند شده بودی این یارو وسط خیابان داشت بلانسبت ما را پرچم می کرد حالا آدم شده ای می خواهی تحریکش کنی بیاید در مرکز ثقل دهان ما اتوبان دو بانده احداث کند مردک خودت13 آبان کجا بودی پیش عمه معظم له ات پناهنده شده بودی حالا ما خودمان نبودیم عکس مان زیر دست و پای مردم که بود بلانسبتمان هم در اقصی نقاط مملکت بصورت پرچم منتشر شده بود حالا خودمان هسیتم هی دوره افتاده ای که چه آخر عقلمان به او می خورد؟ که نه جربزه اش را داریم؟ نه بشین سرجایت بگذار یک لقمه خوش ا زمنقلمان بالا برود تا ببینیم برایه 16آذر چه خاکی بر سرمان برزیم مگر نه خودمان دار دسته ممد عراقی را فرستادیم دم در فرهنگستانش راببندند تا نیاید بیرون تازه مردانگی کرد نگفت مردم بیایند دم در فرهنگستان آن موقع جنازه ممد عراقی هم دستمان نمی رسیدحالا می روی یه گوشه بمیری یا بدهیم عکست را درتمام بیل بردها کنا رخودمان بزنند تا 16 آذر یک مشت مال حسابی بدهندت برو تایک سال حق نداری بخندی این حکم ولایی ما است تا بعد

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

خواهرم روزت مبارک


وقتی برای (خوهران سبزم) رانوشتم فکر می کردم تا مدتها صحنه ای به وحشت صحنه مرگ ندا نخواهم دید اما امروز دیدم تو را که باتوم بر سرت زدند آنگاه که بی تعادل بر زمین افتادی جهان دور سر من هم چرخ زد تعادل ایستادن نداشتم اشک چشمانم را گرفت وجهان برایم تیره وتار شد چرا چرا تو باید تاوان پس بدهی تاوان چه چیزی را تاون نادانی مردمانی راکه حرص و آز جلوی دید گانش را گرفته چیزی جز وجود کثیف شان در این عالم وجود برای ایشان ارزشی ندارد ولایتی که که عهد کرده تا چون ضحاک خون این مردمان را در کام مار های خون آشامش نریزد آرام ننشیند اما توآمدی توای که می خواستند در خانه حبست کنند توایی که جنس دوم بودی تو که اصلا به حساب نمی آمدی توای که دنده کج بودی توای به ظن آنها ناقص عقل بودی توای که نیمی از جهمنم را هم برای تو کناره گذاشته بودند آمدی آن هم چه آمدنی امروز تو بودی که سر افرازانه ایستادی گویی دیدم تورا وقتی گوشی موبایلت را پرت کردی تا لاشخورها در گوشه ای به دنبال طعمه ای باشند وتو وجودت را آمال ضربات آنها کردی تا تمثیلی باشی برای کسانی که از جان ومالشان گذشتند برای رسیدن به هدف تا وطننت این بار بیش از همیشه به تو مدیون باشد گویی می خواهی فردا جایی وکاری برای انجام دادن به به ما مردا ن نسپاری امروز هر چه بود روز تو بود روزت مبارک