۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

ماهیت دین در تقابل با حاکمیت چیست؟

شایداز آنجا شروع شودآنجا که مارتین لوتر در قرن 16 شروع کرد یعنی اغاز عصر روشنگری یا رنسانس
وقتی لوتر شروع کرد واندیشد که برای تعالی مذهبی انسان نیازی به کلیسا و پاپ بعنوان واسط بین انسان وخدا نیست آنموقع همه فکرمی کرند خدا در مقابل لوتر خواهد ایستاداما آنگونه که خود لوتر در مکاشفاتش دید این شیطان بود که از شدت عصبانیت جوهر دان به سمت او پرتاب کرد آغاز عصری که زمین را با تمامی تهدیداتی که بر گالیه رفت از مرکز هستی پایین کشید واو را مجبور کرد تا بپذیرد برای ادامه حیات باید تابع خورشد باشد وبه دور آن بچرخد (فراموش نکنیم که خورشید در ادبیات یونایان باستان مظهر حقیقت است)وانسان از عصمت وخداگونگی پایین کشیده شد وخاکی شد آنگونه داوینچی کالبدش را شکافت وذره ذره ترسیم کرد این مذهب بود که علیه مذهب برخواست شاید اگر هرمونوتیک (علم قرائت های مختلف که از متون دینی آغاز گردید ) نبود لوتر نمی توانست ترجمه متفاوت از انجیل بنگاردبه هرصورت تنها صدایی که توانست آن روزگار را نو کند خود مذهب بود که بر علیه مذهب برخواست عالمان علوم مختلف اگر صدای از نهادشان خارج می گشت به جرم ارتدادبه هیزمهای خشک سپرده می شدند در دادگا های انگزاسیون به جرم عقیده اعدام می شدند اما سئوال این است که کار از کجا آغاز شد آیا ماهیت واقعی دین این است؟ به یک باره از کجا کار به اینجا رسید انسان در هر برهه ای از تاریخ بشر برای مشروعیت بخشیدن به قدرتش وایجا د مقبولیت دست به دامان اعتقادات مردمش زدچه قبل از بوجود آمدن مذاهب توحیدی وچه بعد از آن که تا آنجا که دین حکومتی در خدمت حاکمین در آمدوبه تقابل با مردم وحتی با دیگر فرق توحیدی انجامید چه جنگها صلیبی که اسلام را به جان مسحیت انداخت وچه اکنون که درفسلطین مذهب علیه مذهب است اما نمود بیشتر استفاده از مذهب مصرف داخل حاکمیت بود آنجا که چه در زمان بت پرستان معابد یونان وروم و مصر باستان وچه در زمان مسحیت بیزانس مخالفین به جرم ارتدادو خارج شدن از ایدئولوژی حاکم به کام مرگ رفتند حال در هر کجا وبا هر عقیدهای چه موبدان زردشت که دستشان به خون یاران مانی ومزدک آلوده شد وچه مسیحیانی که به جرم دانایی کشته شدند وهرچه این ادیان نو تر شدند اتهام ها بیشتر به تفکر وقوای عاقله مربوط شدآنگاه که اسلام در خدمت حاکمیت قرار گرفت گاهی به جرم شیعه گری گاهی باطنی گاهی زندقه وهرچه که بود به تیغ جلادان سپرده می شدنداما واقعیت چیست این دین است که ماهیت استبدای دارد ویا این حکومت است که با توجه به نیاز خود جهت پروژه مشروعیت سازی به سمت دین می رود شاید پاسخ این سئوال جوابی باشد برای نجات آدمی ومبرا کردن ساحت آدیان وبهینه کردن حکومتها پاسخی که جوابش خارج از گزینه های پیش رو نخواهد بود سکولاریسم(به معنای جدایی دین از سیاست) لائسیته (معنای مد نظر دراین مقال معنایی نفی گرایانه درجهت نفی دین از تمامی زوایای زندگی ) ویا حکومت دینی برادشت شده از عقاید اکثریتی وشاید پلولاریسم (کثرت گرایی) پاسخ در کدام است؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر