۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

پشت در اوین به دنبال امید

من ماندهام ومادرت با چشمانی گریان نمی دانم چگونه بگویم به او که عزیز دور دانه ات را گر فته وبا مشت لگد کرده اند تو یه ماشین چگونه همان بچه ای را که از سه ما هگی بدون پدر بزرگ کرده ای همان پدری که گفت وطن زیر پای بعثی ها باشد من راحت در خانه بخوابم همانکه رفت و امید سه ماهه را برایت یاد گار گذاشت حالا امیدش را در زندان اوین کرده اند برای حفاظت از خون پدرش تا با بیماری کشنده در اوین دست وپنجه نرم کند نمی دانم من چه کنم با مادرت با عکس پدر شهیدت. امروز رفتم اوین می دانی چه گفتند اگر می خواهی باتوم نخوری بر و خانه گفتم فرزند شهید است گفتند برو تا خودت را هم شهید نکردهایم هر چه التماس کردم حاضر نشدند داروهایت را هم بگیرند گفتکم دکتر گفته اگر نخورد تشنج می گیرد گفتند برو ختم بگیر حالا به پیر زن چه بگویم رفتم خانه به موبایلم زنگ زد خفه خون گرفته ام می گوید علی جان چه خبر می گویم مادر می آیم خدمتتان توضیح می دهم نمی دانم چه بگویم به خدای کعبه نمی دانم لعنت بر اینها

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

روشنفکران دینی در مقام دفاع از ساحت دین

هرمنوتیک به معنای هنر تاویل ویا روشنگری در تاوبل متن در نظر گرفته می شود لغتی وام گرفته شده ازهرموس است که پیام اور خدایان یونان باستان بود هرمنوتیک در معنا گاهی بعنوان قرائت متفاوت تلقی می شود آیاهرمنوتیک یک علم است یا تنها یک نظریه ؟ آیا ساختار شکنانه است آنگونه که بعضی می گویند ویا وفادار به اندیشه مولف آنگونه که گادامر می خواست باشد ؟ در این مقال به دنبال پاسخ به هیچ کد ام از سئوالات فوق نیستم انچه اکنون مد نظر است نقش این علم یا نظریه در نگرشهای نو نسبت به ادیان می باشدو اینکه انچه ما حصل این نگرش است چه موجودی خواهد بود ؟ هرمنوتیک به این منظور بوجود امد که متدینین معنای م.ورد نظر مولف در متون دینی بیابند ومولف از نظر انها کسی نیست جز وجودی که حق مطلق در دست اوست یعنی خداوندبرای رسیدن به معنا اولین موئلفه مورد استناد در هرمنوتیک در نظر گرفته شد یعنی نیت مولف . ایا این امکان پذیر بود این مفهوم لا اقل در متون دینی باتوجه به اندیشه متدینین غیر ممکن به نظر می رسد چرا که امکان دست یافتن یک وجود فیزیکی وزمینی به پنداری فکری متافیزیک وجود خداوند که لازمه آن نزدیک شدن به اندیشه آن وجود می باشد غیر ممکن بود انسان از نظر متدینین توان فکری این را نداردکه خود را جای خدا بگذارد ومانند او بیاندشید تا به مقصود او در متون دینی دست پیدا کند پس ناگزیر دو موئلفه دیگر بوجود آمدموئلفه دوم نیت متن بودیا آنچه تحت عنوان روح متن عنوان می شود موئلفه دوم به دلیل اینکه نمی توانست در خلاء مورد توجه واقع شود به نظر نا کارا می آمدزیرا هیچ متنی را نمیتوان بودن پیش فرضهای ساختارگراینه ای که در ذهن خواننده شکل گرفته است تاویل کرد این پیش فرضها شامل شرایط جغرافیای ومحیطی وتاریخ وسنتهای جامعه خواننده متن می باشد مطمئنن کسی که متون قرآن را در شرایط محیطی عربستان در 1400 سال پیش مطالعه می کند با کسی که در اروپای قرن 21 به مطالعه می پردازد نمی توانند یکسان باشد زیرا هردو خواه وناخواه تحت تاثیر پیش فرضهای مذکور می باشند پس ناگزیر در علم تاویل موئلفه سوم وآخر در نظر گرفته شد یعنی نیت خواننده که مکمل هرمنوتیک به معنا ی تاثیر گذار امروزی است اینگونه است که خواننده نقش اصلی را در برداشت از متون دینی در بر می گیرد بدون آنکه بخواهد دست به قتل مولف ویا متن بزند انگاره خود را بیان می کند حالا به مبحث اصلی مورد نظر می رسیم مطلق انگاری دینی آنچه که افیون مذاهب مختلف در طول تاریخ شده است بطور مطلق تمامی فرق ومذاهب از اخباری گری گرفته تا معتزله وصفویه تا شیعه و وهابیت همه وهمه به این اعتقاد داشتند ودارند وکه انچه انان ازمتون دینی برداشت کرده اندعین حقیقت است وغیر آن باطل محض وبه هیچ عنوان هیچ حقی را برای مخالف برداشتهای خود قائل نبوده اند و به گواهی تاریخ در هر زمانی تسلط بر اریکه قدرت به آن اجازه دا دبدون کوچک ترین ترحمی مخالفین دگر اندیش را از لبه تیز شمشیر گذراندند از قتل معتزله به دست اخباریون در زمان خلفای اموی گرفته تا قتل شیعیان به دست عباسیان وسلطان محمود غزنوی وقتل عام سنی مذهبان وصوفیه حروفیه به دست صفویه وانچه اکنون ادامه دارد نتایج حاصل از این مطلق انگاری وآشنایی با دنیای جدید سبب شد که روشنفکری دینی با نگرشی دیگر به این متون بنگرد انچه که مدیون هرمونوتیک است. قرائتی متفاوت با لسلاف خود بود با این علم که انچه از دین ومتون منتسب به آن دریافته براساس اموخته های هرمونوتیکی تنها برداشت اوست با پیش فرضهای مخصوص به خود او نه انچه مد نظر مولف یعنی خداوند بوده باشد وشاید در شرایط دیگر وبا پیش فرضهای تاریخی واجتماعی دیگری نوعی دیگری نتیجه بگیرد اندیشه نسبی که جای حق انگاری مطلق را از او گرفت وتنها بخشی از ان را به او دا د چرا زیرا روشنفکر دینی نمی توانست پاسخگوی اعمالی باشد که به نام وبا برداشتهای یک سویه مطلق گرایانه از دین در قرون گذشته صورت گرفت وحق را تنها از ان خود بدانست شاید شما داستان آن خلیفه را شنیده اید که وقتی به اسکندریه رسید دستور داد تمامی کتب را بسوزاند وقتی علت را پرسدند گفت یا این کتابها انچه را می گویند که قران می گوید که نیازی به انها نیست یا آنچه را می گویند که در مخالفت با قرآن است که وجودشان مضرر است او تصور می کرد تمامی حق در نزد اوست وبه تمامی حقایق دست یافته است اندیشه ای که امپراطوری اسلام را از اندلس به شبه جزیره برگرداند روشنفکری دینی نیک می داند یک فرصت دارد تا دین را از مشکلی با ان رودر است نجات دهد وان مبارزه با مطلق انگاری دینی است ولی تنها این کار از هرمنوتیک ساخته است انچه از هرمنوتیک بدست می اید در بستر پلولاریسم دینی قابل رشد ونمواست آنچه معنی کثرت گرایی دینی را به دنبال دارد در تقابل بااندیشه مطلق گراییاست که به توتالیتر شدن حاکمیت در طول تاریخ انجامیده است امایک معنی در پس این کثرت گرایی وجود داردانچه که لرزه بر اندام سنت گراین دینی می اندازد در زما ن اداره کشور وتاسیس حاکمیت ازانجا که نیاز مبرم به وجود قوانین جهت تحقق حاکمیت لازم به نظر می رسد واز انجا تعین که احکام دینی به عنوان قوانین حکومتی (با در نظر گرفتن تضادی که بین احکام فرق مختلف دینی وجود دارد وزیر سئوال بردن حقوق دیگران در صورت اعمال این احکام به صورت قانون در نتیجه دینی شدن قوانین توسط حاکمیت) نقض سریع پولاریسم دینی خواهد بود حال سئوال اساسی این است که آیا پلولاریسم ویا بهتر بگویم روشنفکری دینی به جدای دین از حاکمیت خواهد انجامید آیا سکولاریسم راه نجات دین خواهد بود؟

گزارشی به خدا(به بهانه روزه عرفه)

خدایا فردا روز عرفه است روزی که باید به در گاهت آمد قربانی داد وشکر تو گفت خدایا ما قبلا قربانی خود را دادهایم در کوچه های تهران در بیغلوله های کهریزک در شکنجه گاه اوین خدایا ما امسال بیش از همیشه قربانی آوردیم این بار به جای یک اسماعیل 100 ویا شاید بیشتر آوردیم اما تو حاجت ما را روا نکرده ای هنوز ما از شما چیز زیادی نخواستیم فقط آزادگی بود فقط لحظه ای بی دقدقه زندگی کردن ذره ای آسایش بود خدایا ما فقط از تو خواستیم که حاکمانمان آنچه مال هم وطنان مستحق من است را ب هدیگران ندهند فقط از تو خواستیم که خرد مندانمان را بر ما حاکم کنی فقط خواستیم کهگاه وبیگاه به هر بهانه ای بر حریم خصوصی ما وارد نشوندخدایا آیا اینها خواسته ای زیاد است خدایا خودت گفنتی حال هیچ قومی را تغییر نمی دهم مگر آنکه خودش حال خودش را تغییر دهد خدایا ما کار خورا انجام دادهایم حالا نوبت شماست
هیچ چیز را زیبا تر از شعر زیبای مهدی اخوان ثالث ندیدم:
گزارشی به خدا
خدایا ! پر از کینه شد سینه ام
چو شب رنگ درد و دریغا گرفت
دل پاکرو تر ز آیینه ام.
دلم دیگر آن شعلهء شاد نیست
همه خشم و خون است و درد و دریغ
سرایی در این شهرک آباد نیست
خدایا ! زمین سرد و بی نور شد

بی آزرم شد ، عشق ازو دور شد

کهن گور شد ، مسخ شد ، کور شد.

مگر پشت این پردهء آبگون

تو ننشسته ای بر سریر سپهر

به دست اندرت رشتهء چند و چون ؟

شبی جبه دیگر کن و پوستین

فرودآی از آن بارگاه بلند

رها کردهء خویشتن را ببین.
مین دیگر آن کودک پاک نیست

پر آلودگیهاست دامان وی

که خاکش به سر ، گر چه جز خاک نیست.

گزارشگران تو گویا دگر

زبانشان فرسرده ست ، یا روز و شب

دروغ و دروغ آورندت خبر.

کسی دیگر اینجا تو را بنده نیست

درین کهنه محراب تاریک ، بس
فریبنده هست و پرستنده نیست.

علی رفت ، زردشت فرمند خفت

شبان تو گم گشت ، و بودای پاک

رخ اندر شب نی روانا نهفت

نمانده ست جز ( من ) کسی بر زمین

دگر ناکسانند و نامردان :

بلند آستان و پلید آستین.

همه باغها پیر و پژمرده اند

همه راهها مانده بی رهگذر

همه شمع و قندیلها مرده اند.

تو گر مرده ای ، جانشین تو کیست ؟

که پرسد ؟ که جوید ؟ که فرمان دهد ؟

وگر زنده ای ، کاین پسندیده نیست !

مگر سخره های سپهر بلند

- که بودند روزی به فرمان تو -

سر از امر و نهی تو پیچیده اند ؟

مگر مهر و توفان و آب ، ای خدای !

دگر نیست در پنجهء پیر تو ؟

که گویی : بسوز و بروب ، و بر آی.

گذشت ، آی پیر پریشان ! بس است

بمیران ، که دونند ، و کمتر ز دون :

بسوزان ، که پستند ، و زآن سوی پست

یکی بشنو این نعرهء خشم را ،

برای که بر پا نگه داشتی ،

زمینی چنین بی حیا چشم را ؟

گر این بردباری برای (من) است:

نخواهم ( من ) این صبر و سنگ ترا :

نبینی که دیگر نه جای ( من ) است ؟

ازین غرقه در ظلمت و گمرهی ،

ازین گوی سرگشتهء ناسپاس ،

چه مانده ست ، جز قرنهای تهی ؟

گران است این بار بر دوش ( من )

گران است ، کز پاس شرم و شرف ،

بفرسود روح سیه پوش ( من )

خدایا ! غم آلوده شد خانه ام

پر از خشم و خون است و درد و دریغ

دل خسته ء پیر دیوانه ام .

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

ما برای اثبات اصل حجاب خط تولید روسری داریم

این شعر را سعید بیابانکی سروده خواندش خالی از لطف نیست
شکر ایزد فن‌آوری داریم

صنعت ذره‌پروری داریم


از کرامات تیم ملی‌مان

افتخارات کشوری داریم


با نود حال می‌کنیم فقط

بس که ایراد داوری داریم


وزنه‌برداری است ورزش ما

چون فقط نان بربری داریم


می‌توانیم صادرات کنیم….

بس که جوک‌های آذری داریم


گشت ارشاد اگر افاقه نکرد

صد و ده و کلانتری داریم


خواهران از چه زود می‌رنجید

ما که قصد برادری داریم.


ما برای اثبات اصل حجاب

خط تولید روسری داریم


این طرف روزنامه‌های زیاد

آن طرف دادگستری داریم!


جای شعر درست و درمان هم

تا بخواهی دری وری داریم


حرف‌هامان طلاست سی سال است

قصد احداث زرگری داریم


ما در ایام سال هفده بار

آزمون سراسری داریم


اجنبی هیچکاک اگر دارد

ما جواد شمقدری داریم


تا بدانند با بهانه طنز

از همه قصد دلبری داریم


هم کمال تشکر از دولت

هم وزیر ترابری داریم

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر


به بهانه صدور حکم زندان وتبعید احمد زیدآبادی :احمد جان همه چیزی را در طبق آزادی نهادی ویک تنه ایستاده ای که چه ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه وز میان تیغ به ما آخته ای یعنی چه چرا احمد چرا هرچه خواستند نگفتی ما که باور نمی کردیم تو به غمزه ای ناموس بازار سامری شکسته ای بیبین چگونه چو مار زخم خورده کرده ای ایشان را حالا خوب است ما را محروم کرده ای 6 سال زندان و5 سال تبعد در گناباد و خودت را راحت که خواب از چشمان بازجو و آقا گرفته ای امید که بهار آزادی نزدیک باشد وگرنه ما را تاب دوری نیست

ماهیت دین در تقابل با حاکمیت چیست؟

شایداز آنجا شروع شودآنجا که مارتین لوتر در قرن 16 شروع کرد یعنی اغاز عصر روشنگری یا رنسانس
وقتی لوتر شروع کرد واندیشد که برای تعالی مذهبی انسان نیازی به کلیسا و پاپ بعنوان واسط بین انسان وخدا نیست آنموقع همه فکرمی کرند خدا در مقابل لوتر خواهد ایستاداما آنگونه که خود لوتر در مکاشفاتش دید این شیطان بود که از شدت عصبانیت جوهر دان به سمت او پرتاب کرد آغاز عصری که زمین را با تمامی تهدیداتی که بر گالیه رفت از مرکز هستی پایین کشید واو را مجبور کرد تا بپذیرد برای ادامه حیات باید تابع خورشد باشد وبه دور آن بچرخد (فراموش نکنیم که خورشید در ادبیات یونایان باستان مظهر حقیقت است)وانسان از عصمت وخداگونگی پایین کشیده شد وخاکی شد آنگونه داوینچی کالبدش را شکافت وذره ذره ترسیم کرد این مذهب بود که علیه مذهب برخواست شاید اگر هرمونوتیک (علم قرائت های مختلف که از متون دینی آغاز گردید ) نبود لوتر نمی توانست ترجمه متفاوت از انجیل بنگاردبه هرصورت تنها صدایی که توانست آن روزگار را نو کند خود مذهب بود که بر علیه مذهب برخواست عالمان علوم مختلف اگر صدای از نهادشان خارج می گشت به جرم ارتدادبه هیزمهای خشک سپرده می شدند در دادگا های انگزاسیون به جرم عقیده اعدام می شدند اما سئوال این است که کار از کجا آغاز شد آیا ماهیت واقعی دین این است؟ به یک باره از کجا کار به اینجا رسید انسان در هر برهه ای از تاریخ بشر برای مشروعیت بخشیدن به قدرتش وایجا د مقبولیت دست به دامان اعتقادات مردمش زدچه قبل از بوجود آمدن مذاهب توحیدی وچه بعد از آن که تا آنجا که دین حکومتی در خدمت حاکمین در آمدوبه تقابل با مردم وحتی با دیگر فرق توحیدی انجامید چه جنگها صلیبی که اسلام را به جان مسحیت انداخت وچه اکنون که درفسلطین مذهب علیه مذهب است اما نمود بیشتر استفاده از مذهب مصرف داخل حاکمیت بود آنجا که چه در زمان بت پرستان معابد یونان وروم و مصر باستان وچه در زمان مسحیت بیزانس مخالفین به جرم ارتدادو خارج شدن از ایدئولوژی حاکم به کام مرگ رفتند حال در هر کجا وبا هر عقیدهای چه موبدان زردشت که دستشان به خون یاران مانی ومزدک آلوده شد وچه مسیحیانی که به جرم دانایی کشته شدند وهرچه این ادیان نو تر شدند اتهام ها بیشتر به تفکر وقوای عاقله مربوط شدآنگاه که اسلام در خدمت حاکمیت قرار گرفت گاهی به جرم شیعه گری گاهی باطنی گاهی زندقه وهرچه که بود به تیغ جلادان سپرده می شدنداما واقعیت چیست این دین است که ماهیت استبدای دارد ویا این حکومت است که با توجه به نیاز خود جهت پروژه مشروعیت سازی به سمت دین می رود شاید پاسخ این سئوال جوابی باشد برای نجات آدمی ومبرا کردن ساحت آدیان وبهینه کردن حکومتها پاسخی که جوابش خارج از گزینه های پیش رو نخواهد بود سکولاریسم(به معنای جدایی دین از سیاست) لائسیته (معنای مد نظر دراین مقال معنایی نفی گرایانه درجهت نفی دین از تمامی زوایای زندگی ) ویا حکومت دینی برادشت شده از عقاید اکثریتی وشاید پلولاریسم (کثرت گرایی) پاسخ در کدام است؟

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

فیلترینگ غزل یا خودسانسوری

وارد اتاق نشیمن می شود می بینم غزل چهار ساله ام پشت به تلویزیون نشسته وگاهی سر بر می گردان وبه تصویر نگاه می کند وباز پشت به آن می کند می گویم چه کار می کنی می گوید هیچی صحنه بد داشت منتظرم بره دنباله برنامه رو نگاه کنم!

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

محسن سازگارا به آقای خامنه ای

این متن نامه محسن سازگارا است به آقای خامنهای نامه ای که درسال 78 نگاشته شده ودر آن به نکته مهمی اشاره می شود اسنادی که به ارتباط شخص اول جمهوری اسلامی با روسیه واسناد محرمانه سرویس اطلاعاتی آلمان شرقی در مورد رهبر ایران اشاره داردبه بخش مهم این نامه اشاره می کنم ( چندی پیش به جوان محقق ایرانی برخورد کردم که سال ها است برای رساله دکترایش روی اسناد سازمان امنیت آلمان شرقی ( اشتازی ) که اکنون در اختیار پلیس جمهوری فدرال آلمان است، کار می کند. او با معرفی دانشگاهش و با پیگیری های فراوان توانسته به سراغ آن بخش از اسنادی برود که هنوز اجازه انتشار و در اختیار عموم قرار گرفتن را نیافته اند. این اسناد نشان می دهند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به دلیل حساسیت ها روی شوروی و شعار نه شرقی- نه غربی حاکم بر انقلاب و همچنین به دلیل سکونت رهبران حزب توده طی سالیانی طولانی در آلمان شرقی و همکاری تنی چند از رهبران این حزب با سازمان امنیت آلمان شرقی و در نتیجه تخصص و تبحر این سازمان درامور ایران، شوروی تصمیم می گیرد که بخش اصلی امور ایران را در سازمان امنیت آلمان شرقی متمرکز کند و جالب است که یکی از افسران عالی رتبه “ک. گ. ب” ( سازمان امنیت معروف شوروی) که بخشی ازمسئولیت امورایران را هم داشته، همین جناب ولادیمیرپوتین بوده که حتما معرف حضور جنابعالی هست و در سفر اخیرش به تهران “حضرت مسیح” را هم دروجود شما دید. گزارش های ماموران امنیتی که در قالب هیئت های تجاری برای همکاری درزمینه فروش وتولید سلاح ازآلمان شرقی به ایران آمده اند نشان می دهند که نسبت به جنابعالی نظربسیار مثبتی دارند و قول و قرارهایی که با شما در زمانی که عضو شورای انقلاب و رابط این شورا با وزارت دفاع بوده اید گذاشته اند
بسیار خواندنی است، به خصوص اصرار شما برای نزدیکی بیشتر با شوروی وهمکاری روزافزون با بلوک شرق. به گفته این جوان محقق که زحمت مطالعه هزاران صفحه اسناد را به خود هموار کرده، اتفاقا نه فقط اظهارات جنابعالی به مامورین آلمان شرقی بسیار جالب است بلکه جالب تر از آن ارزیابی های بسیار مثبت افسران اطلاعاتی روسی از ارتباطات با شما است. و باز هم نکته جالب این که از زمانی به بعد محبت افسران اطلاعاتی روسی و آلمان شرقی به حزب توده سرد می شود و چندان نگرانی هم برای قلع و قمع آنان ندارند و دیگر به گزارش های آن ها که در خطر هم قرار دارند، توجهی نمی کنند. نمی دانم که آیا درنهایت دولت آلمان اجازه خواهد داد که این بخش از اسناد منتشر شود یا نه، اما این را می دانم که کسی مثل شما که چنین در خانه شیشه ای نشسته، نباید شب و روز به خلق خدا سنگ اندازی کند و باز هم به قول سعدی علیه الرحمه که ” هندویی نفت اندازی همی کرد. حکیمی گذر کرد و گفت: آن را که خانه نئین است، بازی نه این است.” ، ولو آن که به این روش قدیمی سیاسی هم معتقد باشید که اگر “به همه فحش بدهی و تهمت بزنی، کسی از خودت نمی پرسد چه کاره ای و از کجا آمده ای”. واقعا اگر کسی یک دهم چنین اسنادی از ارتباطات با بیگانگان را داشته باشد با او چه رفتاری می کنید و چه بلایی بر سرش می آورید؟ قدری به خودتان بیایید)

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

نامه سعیدی سیرجانی به آقای خامنه ای

این نامه به همان رهبری نوشته شده که اخیرا گفته است (ما چه زمانی گفتیم انتقادی نشود هرکس می توند انتقاد کندشما در دانشگاه بحث آزاد ایجاد کنید) همگان راقم سطور ذیل را به خوبی می شناسید واز سرنوشت وفرجامش مطلع هستید این نامه دومین نامه است اولی را سعیدی به دست کیومرث صابری داد تا به ولایت مطلقه بدهد که چنان پاسخ تندی داده شده که صابری هم شرمنده شد درجواب آن سعیدی نامه دوم را می نویسد که پیشگویش هم به حقیقت می رسد در کشتارگاه سعید اسلامی وحسین شرعتمداری و حال اصل نامه

جناب آقای خامنه ‏ای
پيام عتاب ‏آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته ‏ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‏ الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ‏ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد ‏رفته ‏ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏

بگذريم از لحن توهين ‏آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مي‏نمود تا چه رسد ‏به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر ‏واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.‏

می ‏دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت ‏الله ‏منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق‏مرگ و خانه‏ نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی ‏بی‏ گناهی.‏

و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت مي‏خزند، البته ‏می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد.‏

فرموده بوديد چرا اين همه مزايای حکومت اسلامی را نديده ‏ام و به تمجيد نپرداخته ‏ام. اين وظيفه اخلاقی را شاعران و ‏نويسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولايت فقيه درآمده ‏اند بهتر و موثرتر انجام مي‏دهند. ‏وانگهی رژيمی که علاوه بر فرستنده‏ های راديويی و تلويزيونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختيار دارد چه نيازی ‏به مديحه ‏سرايی مطرودان دارد، به خصوص نويسنده کج‏ سليقه‏ ای که هرگز در مدح هيچ امير و حاکمی قلم نزده است.‏

فرموده بوديد چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئيات اداری پرداخته ‏ام؟ از همين انتقادهای جزئی هم شرمنده ‏ام که ‏بحمدالله در اين ده سال فرصت‏ شناسان حق مطلب را ادا کرده ‏اند و بر حاکم معزول تاخته ‏اند. وضع من در زمان شاه نيز ‏مانند امروزم بود. مينوشتم و چاپ مي‏شد و منتشر نمي‏گشت، ديکتاتور مغرور بدعاقبت مي‏پنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می ‏افزايد. قطعا مقالات سانسور شده من در بايگانی ساواک موجود است. بفرماييد ‏مطالب از "يغما" و "خواندنيها" بيرون کشيدهِ مرا در مقوله سياست فرهنگی، ماجرای کاپيتولاسيون، مضحکه تغيير ‏تاريخ، شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بياورند تا بدانيد بوده ‏اند مردم از جان گذشته‏ای که به هيچ دعوی ‏مبارزه و پيوستگی به دارودسته‏ ای از بيان حقايق پروايی نداشته ‏اند.‏

اما در مورد کتابهای توقيف‏ شده بنده واقعا نمي‏دانم کجايش حمله به اسلام است يا اساس حکومت اسلامی. من ذاتا ‏از ريا و دروغ و تبعيض و ستم متنفرم و اين نفرت در نوشته ‏هايم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو فاسدی در ‏دستگاه حکومت حاضر اين است که انتقاد از هر مسندنشين و مسئولی حمل بر "زيرسوال بردن رژيم" مي‏شود و لطمه ‏زدن به اساس اسلام و بهانه‏ ای برای سرکوبی و اختناق و نتيجه‏ اش همين که مي‏بينيم. من به آنچه در کتابهای توقيف ‏و خمير شده ‏ام نوشته ‏ام عميقا اعتقاد دارم و در هر محکمه‏ ای حاضر به پاسخ‏گويی ‏ام. اگر واقعا خلاف اسلام يا حکومت ‏واقعی اسلامی است، چرا بدين شيوه ‏های غير اخلاقی با من رفتار مي‏کنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟

جناب آقای خامنه ‏ای توقع مردم مسلمان ايران از حکومت اسلامی جز اينهاست که مي‏کنند. در رژيم کمونيستی تکليف ‏خلايق معلوم است. همه فضايل و امتيازات در نيروی کار مفيد افراد ملت خلاصه مي‏شود و مناصب و مقامات در دست ‏طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع، در ممالک سرمايه ‏داری تمول و درآمد بيشتر ضامن قدرت اجتماعی ‏است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شيوه و از هر طريق صاحب آلاف و الوفی شده ‏اند.

اما در حکومت ‏اسلامی ضابطه چيست؟ آيا فضايل منحصر به نماز و دعای بيشتر است و روزه طولاني‏تر و سجده غليظ تر و لقب حاجی ‏و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسيار، يا به حکم آيه کريمه ان اکرمکم عندالله اتقيکم فضيلت افراد محصول ‏تقرب به حق است و قرب يزدان در گرو تقوی؟

اگر چنين است اجازه فرماييد بی‏ هيچ ملاحظه و پروايی عرض کنم بسياری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. اين ‏را به تجربه شخصا دريافته‏ ام و اثباتش اگر خواستيد آسان است. بگذريم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز ‏آشفته‏ گويی ها و آشفته ‏کاريها بود. در همين چندماه اخير بزرگانی که در خبرنامه ‏ها و جرايد مرا عضو حزب توده و خدمتگزار ‏شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصيت سنگين بهتان باخبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق ‏و خوی من، به ‏فرض اين که با گذشته زندگی بنده آشنايی نداشتند به فيض مقام و موقعيت خويش مي‏توانستند از دستگاه اطلاعاتی ‏کشور جويای سوابق شوند و آنگاه دست به قلم ببرند، يا کسانی را مامور، که مزاحمت هايی از قبيل سنگ‏ پراندن و ‏شعارنويسی بر درويوار خانه‏ ام کنند.‏ جناب آقای خامنه‏ ای بنده به خلاف حکم قاطع شما مسلمانی، صافی اعتقادم، و به دين و عقيده ‏ام مباهات مي‏کنم. هيچ ‏ابله مخالف اسلامی نمي‏آيد پانزده سال عمر خود را صرف تصحيح و چاپ مفصل‏ترين تفسير قرآن کند. کسی که به ‏اسلام بی ‏اعتقاد است، با چه انگيزه ‏ای قصيده "اين بارگه که پايه‏ اش از عرش برتر است" را تقديم آستانه قم مي‏کند؟

‏کسی که دلبسته اسلام نيست در شرايط حاضر خاموش می‏ نشيند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحميل ‏شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.‏

جناب آقای خامنه‏ ای، من بيش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از ‏شرقی و غربی در وطن عزيزم مخالفم و بيش از بسياری از مدعيان به حقانيت شريعت اسلام معتقد. به هيچ حزب و ‏دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته‏ ام و نه بعد از اين می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم ‏در سال ۵۷ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی ‏شدم درين ‏سالهای پيری و ممنوع‏ القلمی خانه مسکونيم را که تنها مايملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم.

‏آدميزاده‏ ام، آزاده ‏ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که ‏در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.‏

با تقديم احترام-

سعيدی سيرجانی

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

بردباری شعری از مهدی اخوان ثالث تقدیم به یاران در بند

مهدی اخوان ثالث یک شعر دارد به نام بردباری که آنرا به سعید سیرجانی تقدیم کرده سعیدی سیرجانی راکه یاد دارید همانکه در زندان اطلاعات گرفتار سعید امامی و حسین شریعت مداری بود بود تا با شیاف پتاسیم توسط آقایان سکته داده شد وبه دیار ابدی ارشاد شد سعید امامی (اسلامی) در جلسه‌ای با حضور برخی از مقامات فرهنگی کشور با افتخار شرح داده بود که سعیدی سیرجانی چگونه بر اثر درد ناشی از عمل کردن سم پتاسیم در روده خود ضجه می‌کشید و بازجویان و مراقبین‌اش می‌خندیدند و منتظر مرگش بودند درظا هر شعر زمانی سروده شده که سعیدی در بند گرفتار بود وامید سخت نگران سعیدی بود نمی دانم شاید اگر مهدی الان بود این شعر را به احسان فتاحیان ،زیدآبادی ویا دیگری تقدیم می کرد وحال اصل شعر:
تورا با غیر می بینم ،صدایم در نمیآید/
دلم می سوزد کاری زدستم برنمی آید/
نشستم، باده خوردم، خون گرستم ،کنجی افتادم/
تحمل می رود، اما شب غم سر نمی آید/
توانم وصف مرگ جور وصددشوار تر زآن، لیک/
چه گویم جور هجرت ،چون به گفتن در نمیآید/
چه سود از شرح این دیوانگیها ،بیقراریها؟/
تومه بی مهری وحرف منت باور نمی آید/
زدست وپای دل بر گیراین زنجیر جور، ای زلف، /
این دیوانه اگر عاقل شود دیگر نمی آید/
دلم دوریت خون شد ،بیا در اشک چشمم بین/
خدارا از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید/

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

شعر سیب (حمید مصدق)


نمی دانم جرا یهو دلم هوای شعر حمید مصدق را کرد


تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز ...
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت.

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

سوگ نامه ای برناگهانه رفتنها

عزیزکم گفتی می خواهم بروم راهپیمای 13آبان ولی نمی دانم چرا دلهره دارم گفتم دلهره ات بیخود است مثل دلهرهای قبل از امتحان دلهر داشتی من ساده اندیش فکر می کردم دلهره خودت را داری تو دلهره حضور مردم داشتی می گوی می آیند نکند نیایند ومن به فردا موکول کردم جوابم را فرداتا آمدم با توتماس گرفتم دلخور بودم از چند باتومی که خورده بودم وتو هیچ نگفتی فقط از کتک خوردنی که زیاد درد نداشت ،من از خودم خجالت کشیدم که ناسلامتی مردی گفتند کتک خوردن که داد هوار ندارداز ،جایی دیگر قضیه موبایلت را که از ات گرفتند را فهمیدم این بار تو هیچ نگفتی من گفتم بی خیال پلیس پیگیری نمی کند گفتم سیم کارتت را بسوزاندن روز بعد گفتی سوزاندم اما از تلفنهای داخل گوشی با همه تماس گرفته اند گفته اند گوشی ات را پیدا کرده اندمی خواهند برسانند دستت گفتم امکان ندارد تورا پیدا یت کنند گفتی با مادرت تماس گرفته اند من هم کمی نگران شدم گفتم نگرانی ؟ گفتی هر چه خدا بخواهد گفت برو جایی پیدایت نکنند گفتی ببینم چه میشود جایی را ندارم که بروم، احساس می کردم در مقابل یک زن کم آوردم من که در یک جامعه مردسالار رشد کرده ام احساس می کردم شجاعت گاهی در جنس مخالف بیشتر است نمی دانم چه بگویم حالا 24 ساعت است که نیستی هر چه تماس می گیرم نیستی سخت نگرانم گریه ام گرفته مثل وقتی که برادرم رفت گریه ام گرفته مثل وقتی پدرم رفت آنها راهی را رفتند که می دانستم آمدنش سخت است اما تو را فکر نمی کردم باور کن فکر نمی کردم به این زودی بروی شاید به قول دوستی باید عادت کنیم به ناگهانه رفتنها

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

راهکار جنبش خشونت یا نفی خشونت

اینروز ها در بین دوستان صحبتهای زیادی دیدم در استفاده از خشونت ویا عدم استفاده ازآن وراهکارهای که با طرح اینگونه مسائل درجهت پیش برد جنبش به آن پرداخته شد اما به نظر من باید قبل از هر چیز برای رسیدن به راهکاری مناسب ابتداباید به دیدگاه حاکمیت نظر دوخت ودید اوچگونه به این حرکت مردمی می نگرد بعد به رهبران جنبش نگریست ودر مرحله آخر به دیدگاه تاثیرگذار ترین قشر یعنی مردم معترض نگریست
ابتدا حکومت: حکومت به این جنبش اعتراضی همانگونه که در کلامش مشخص است به چشم شورش خیابانی ماند آنچه در افزایش قیمت بنزین یا حرکتهایی از قبیل بوجودآمد نگاه می کند شورش در جامعه شناسی سیاسی تعریف خاص خود را داردحرکتی احساسی فاقد پشتوانه فکری ودربین معترضین متفکرین جامعه را نخواهید دید درسخنان رهبر ی این جملات به وفور دیده می شود در بهترین شرایط ایشان معترضین رااینگونه توصیف می کنند جوانان احساستی وتحریک شده توسط رسانه های بیگانه یعنی تشکیل دهندگان صف این نبرد فاقد تفکر هستند وستادآن مزدوران عوامل بیگانه هستند در عمل حکومت چگونه برخورد می کند مانند برخورد باشورش خیابانی سرکوب شدید آنگونه که می بینیم حرف آخر را همان اول میزند بطوری که با سرکوب شدید ودستگیری راهپیمایان سکوت به نتیجه دلخواهش می خواهد سریع ودر آنی برسدودر پی آن به معترضین در باز داشتگاه تجاوز میکند ،شکنجه می دهد عریان در خیابان رها می کند دراصول جنگ روانی رها کردن اسیر مورد شنکجه واقع شده تنها به یک علت است ایجاد رعب و هراس دربین معترضین پس حکومت به خوبی می داند مطالبی که می خواهد دربین مردم شایع شود باید بر سر آزاد شدگان آورده شده باشد اما نتیجه چه شد معکوس شد کسانی که بر دهان برچسب سکوت زده بودند نه تنها بر چسب ها را کنند نه برای گرفتن رای بلکه اینباربرای گرفتن جان رهبرفریا دزدند و پلاکارد رهبر را جایگزین پرچم آمریکا در زیر فد م هایشان نمودندو هر آنجه خواستندشعار دادند پس حاکمیت در تحلیل دچار اشتباه شده است تحلیل گران واقع بین یا نیستند یا جسارت بیان ماوقع را برای سران حکومت را ندارند درهر صورت آنچه وجودددارد یک حرکت با پشتوانه فکری است دلیل آن بالندگی این حرکت از پنج ماه پیش است تاکنون بدون وابستگی نه تنها به رسانه های غربی یلکه حتی به روشنفکران درون است بینینه اینکه رسانه ها که اسیر پارازیت هستند ورهبران چه در زندان وچه آزاد شده کسی گفته جدیدی رابیان نکرده که تحرک خاصی علاوه برآنچه بوده ایجاد کندحتی کار به جایی رسیده رانده شدگان از وطن را هم تهدید می کننداما آقایان باید بدانند این یک حرکت فکری است نه یک شورش خیابانی این را باید بپذیرید اما آنچه از رفتار حاکمیت منتج می شود آرزومندی حاکمیت در سیرسوق دادن این حرکت مردمی به سمت گروه های چریکی وحرکتهای خشونت طبانه جهت مشرعیت در سرکوب بیشتر است
دوم رهبران کروبی موسوی وخاتمی با آنکه به مردم ونظر آنها می اندیشند به این نکته باید توجه داشته باشنداین درست است که شما برای رسیدن به پیروزی جمهوری اسلامی زحمت کشیده اید اما باید در مقابل رای مردم آنقدر متواضع باشید که حتی اگر خواهان برگشت فرزند کسی باشند که شما را در سیاه چال انداخته باشد وحتی اگر این مردم روزی بخواهند همین رهبر فعلی حاکم باشد باید همه ما تمکین عملی به نظر مردم داشته باشیم وان را بیاموزیم این تنها راه حل ممکن است مردم کلمات زیاد وکم را خودشان به جمهوری ویا هر حاکمیتی می افزایند نه ما به گونه ای رفتار کنید که اگر روزی دیدید مردم به سمت بیراه خشونت می روند از شما تبعیت کنند وبه دستور شما بر گردند اما گفتن یک نکته یاقی می ماندو آن اینکه ما باید خوشحال باشیم رهبران کنوینی عوام فریب نیستند پوپولیستی رفتار نمی کنند در اوج جنبش نظر خود را می گویند حتی اگر بیان این نظرات باعث ریزش اطرافیانشان باشد
سوم مردم: این جنبش شما قطع به یقین برعکس خلف آن دارای پیبشینه فکری است ابتدا به زبان اصلاح آمد وحکومت به حذف آن پرداخت وحال که حکومت اصلاح را نپذیرفت اینبار به بنابرگفته سران حاکمیت به روش نرم مسالمت آمیز آمده است اگر نپذیرد راه دیگر واستفاده از روش های موثر بسیار است اما ما چه باید بکنیم روش مسالمت آمیز و پرهیز از آنارشیزم اجتماعی بهترین راه موجود است آنچه باعث از دست دادن مشروعیت داخلی وخارجی حاکمیت می شود همین راه می تواند باشد نمی دانم شما در طی این چند مدت به نقاط دور افتاده این مملکت سفر کرده اید جاهای که به خاطر فقرو محرومیت شدید حاکمیت طرفداران سنتی خود را داشت من به خاطر نوع شغلی که دارم رفته ام مردمی که یک روزی بعلت چند بمب گذاری و نشان دادن آن از سیمای میلی از کلیه مخالفین حاکمیت متنفر شده بودند حال بادیدن خشونت وافر نظام در خیابانها یا زبان به انتقاد گشوده اند یا حداقل با اعلام بی طرفی از نظام برائت می جویند جز معدودی که به خاطر منافع شخصی در زبان اظهار ارادت می کنند. آیا در صورت نشان دادن حرکت خشن از سوی مردم جنبش می توانست به رشد وبالندگی برسدآیا نتیجه حرکت خشن جز حصول نتایج آنی وکوتا مدت چه نتیجه ای میتواند داشته باشد فکر می کنید حاکمیت آرزوی این راندارد که کامران دانشجو یا محصولی ویا حتی خود احمدی نژاد را قربانی کند تا وجاهت بخرد کافی است به گذشته نچندان دور نگاهی کنید اینا هر حرکتی را خواستند خاموش کنند باآن چه کردند خاطرات کیانوری را بخوانید پیر مردان حزب توده را متهم به کودتا کرده از درون منزل ایشان اسلحه و مهمات کشف کردندوهزران نفر را درسال 68 به اتهام معدود بمب گذاری یک عده خاص به چوبه اعدام سپردند همین اعدامیهای اخیر اگر نبود بمب گذاری شیرازکه نمی دان کار که بود آیا اینها جسارت صدور حکم اعدام داشتند پس خشونت راه حل نیست مطمئن باشید همین روشی که شما در پیش گرفته اید شاید کمی زمان ببرد اما مثمرثمرترین روش خواهد بود ایمان دارم نفی خشونت ما را به نتیجه خواهد رساند

بیت معظم خودمان 10(گارسیا می خندد)

می بینیم گارسیا می آید تو یک برگ روزنامه توپخانه دستش است وهی می خندد هرهر وکرکر می گویم چه شده می گویدآقا سید سبز ترسیده 13 آبان نیامده می گوییم هرهر درد هرهر مرگ مردک مورب احمق مرده شور تورا ببرد وآن روزنامه چی بزغاله را یارو تازه یکم آرام گرفته آن روز که تو ازترس توالت بند شده بودی این یارو وسط خیابان داشت بلانسبت ما را پرچم می کرد حالا آدم شده ای می خواهی تحریکش کنی بیاید در مرکز ثقل دهان ما اتوبان دو بانده احداث کند مردک خودت13 آبان کجا بودی پیش عمه معظم له ات پناهنده شده بودی حالا ما خودمان نبودیم عکس مان زیر دست و پای مردم که بود بلانسبتمان هم در اقصی نقاط مملکت بصورت پرچم منتشر شده بود حالا خودمان هسیتم هی دوره افتاده ای که چه آخر عقلمان به او می خورد؟ که نه جربزه اش را داریم؟ نه بشین سرجایت بگذار یک لقمه خوش ا زمنقلمان بالا برود تا ببینیم برایه 16آذر چه خاکی بر سرمان برزیم مگر نه خودمان دار دسته ممد عراقی را فرستادیم دم در فرهنگستانش راببندند تا نیاید بیرون تازه مردانگی کرد نگفت مردم بیایند دم در فرهنگستان آن موقع جنازه ممد عراقی هم دستمان نمی رسیدحالا می روی یه گوشه بمیری یا بدهیم عکست را درتمام بیل بردها کنا رخودمان بزنند تا 16 آذر یک مشت مال حسابی بدهندت برو تایک سال حق نداری بخندی این حکم ولایی ما است تا بعد

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

خواهرم روزت مبارک


وقتی برای (خوهران سبزم) رانوشتم فکر می کردم تا مدتها صحنه ای به وحشت صحنه مرگ ندا نخواهم دید اما امروز دیدم تو را که باتوم بر سرت زدند آنگاه که بی تعادل بر زمین افتادی جهان دور سر من هم چرخ زد تعادل ایستادن نداشتم اشک چشمانم را گرفت وجهان برایم تیره وتار شد چرا چرا تو باید تاوان پس بدهی تاوان چه چیزی را تاون نادانی مردمانی راکه حرص و آز جلوی دید گانش را گرفته چیزی جز وجود کثیف شان در این عالم وجود برای ایشان ارزشی ندارد ولایتی که که عهد کرده تا چون ضحاک خون این مردمان را در کام مار های خون آشامش نریزد آرام ننشیند اما توآمدی توای که می خواستند در خانه حبست کنند توایی که جنس دوم بودی تو که اصلا به حساب نمی آمدی توای که دنده کج بودی توای به ظن آنها ناقص عقل بودی توای که نیمی از جهمنم را هم برای تو کناره گذاشته بودند آمدی آن هم چه آمدنی امروز تو بودی که سر افرازانه ایستادی گویی دیدم تورا وقتی گوشی موبایلت را پرت کردی تا لاشخورها در گوشه ای به دنبال طعمه ای باشند وتو وجودت را آمال ضربات آنها کردی تا تمثیلی باشی برای کسانی که از جان ومالشان گذشتند برای رسیدن به هدف تا وطننت این بار بیش از همیشه به تو مدیون باشد گویی می خواهی فردا جایی وکاری برای انجام دادن به به ما مردا ن نسپاری امروز هر چه بود روز تو بود روزت مبارک

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

بیت معظم خودمان9(آقا جو گیر شدند)

هی ما می گویم ما را شیر نکنید ما را هیجان زده نکنید برای ما بد است ما جوگیر می شویم آخر حالا خوب شد دم این روز نحس 13 آبان رفتیم اراجیف تحویل مردم دادیم خوب است فردا بلانسبت ما را پرچم کنند بابا مگر اینها خودشان نمیدانستند که مجرم هستند هی به ما میگوید برویم بگویم که اینها مجرم هستند این بدبختها مجرم نبوده هزار بلا سرشان آوردیم چه برسد به حالا که مجرم هستند خوب است بزند به سرشان بیایند بیت معظم مارا بگیرند یعنی ما از آمریکا زور مان بیشتر است این بشکه 200 کیلویی می خواهد مارا نجات دهد همش تقصیر این مجی جان است هی به ما چیز خوب می رساند زغالش هم خوب است رفیق ماهم که این گارسیا مورب است هر غلطی هم که می کنیم انها می گویند احسنت فتبارک الله ماهم فکر می کنیم خبری است ما پیغام دادیم بعد از انتخابات اینها به پشمشان هم حساب نکردند حالا هی می گویید بروید تهدید کنید چه کسی ما را حساب می کند داخل آدم که تهدید مان را حساب کندجمعه می رویم میگویم هرکس بیاید خونش گردن خودش است فردا کفن پوشیده آمدن خیابان قبل از روز قدس گفتیم اینها منحرف هستند جلویشان رابگیرید آنقدر آدم آمد بیرون از ترس 3 روز توالت هم نمی رفتیم حالا هی گفتیم نرویم نرویم گفتید بروید تاثیر دارد بله تاثیر دارد 13 آبان می آیند بیرون می گویند آقا را چه کار کردن بلانسبتش رافلان کردن بلانسبت شما را که نمی گویند مال مقام عظمای ما را می گویند خوب است جو گیر شدیم بروید کمی با درد خودمان بمیرم تا بعد

بیت معظم خودمان8(هیئت استهلال ماه13 آبان)

امروز مفت خورها همه جمع هستند هر جه می گوییم حال مان خوب نیست ول کن نیستد از ترس سیزده آبان نمی داند چه بکنند ما هم می ترسیم اما از آنجا که ما مقام عظمای ولایت هستیم برایمان زشت است اظهار بداریم ممد عراقی از همه وحشی تر است خودمان هم گاهی از او می ترسیم اگر از اوغافل بشویم شکم گارسیا بیچاره را می درد خوب وقتش است که فرمایش بفرماییم ببینید عزیزان من شما بلا نسبت جزء خواص هستید می دانم فایده ندارد اما بهتر می دانم بگویم این حرفها که من می زنم فردا در این شبکه سایبر بی صاحب شده پخش نشود اگر پخش شد می دهم این محسنی وممد عراقی تیکه وپاره تان کنند بفر ستندتان بغل دست عمه های معظم له تان فمهیدید جواد اخوان سلطنه می پرد جلو می گوید امام عادل که می زینم بر دهان گشادش خفو شو مردک فکر کردی اینجا دانشگاه مهدوی کنی است که رفتی رو منبرما اگر عدالت داشتیم که جایمان اینجا نبود در دارقوزآباد سکنا داشتیم این را که میگوییم بقیه ماست ها را کیسه می کنند می دانند هوا پس است رو می کنم به ممد عراقی 13 آبان بی سیزده آبان اصلا میل ولایی ما این است که تقویم امسال روز 13 آبان نداشته باشدجواد می پرد جلوآقا روز مبارزه با استکبار است با یک نعره ولایی چیز کوب می شود سر جایش می گویم مردک تو بلانسبت برایت مانده است تمام مراکزعلمی کشور ااز بالای سر بلانسبت جنابعالی پرچم دار شده اند بشین سر جایت خود ت هیچ نداری می خواهی مال مقام عظمای ما را هم بر باد فنا بدهی ممد عراقی دندان هایش را نشان ما می دهد به اومی گویم آرام تا ما ابرو خم می کنیم می خواهد طرف را لت وپاره کندمحود قشنگ می آید جلو میگویم بگو می گوید آقا سیزده آبان برای جه مردم بیایند خیابان مگر استکبار هم مانده است سخرانی من را در سازمان ملل فراموش کردهاید ما در دنیا 100 کشور داشتیم که مستکبر بودند همه را از بین بردیم آقا حتی یک نفر آدم نماینده نداشتند بفرستند سازمان ملل فیلمش است صندلی ها همه خالی بودیک احسنت از ته دل به می گوییم ببینید فهمش مثل خودمان استولی برایه احتیاط که بی خبران نیایند خیابان آن مرقومه را بیاور ما ممهور ش کنیم وحید می پرد می آورد می گوییم بخوان می خواند:(نظر به اینکه هیئت استهلال ماه دفتر بیت معظم خودمان موفق به رویت هلال ماه شب 13 آبان نشده است فلذابا عنایت به رهنمودهای مقام عظمای ولایت ماه آبان دوازده روز بوده و روز چهارشنبه مصادف با اول ماه آذر می باشدمبار ک است انشاءالله وسلام علیکم ورحمته الله وبرکاته سید علی عظمایتان).مهرخودمان
همه به ما احسنت می گویند جواد مب خواهد دستمان راببوسد می گذاریم ببوسد برود گورش راگم کند تا بعد

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

ای شیخ یک روز ال سعود سرت را شکستند یک روز ال خامنه ای

این صحنه های نشان می دهد که شیخ مهدی کروبی بی شرمانه وتوسط ایادی احمدی نژاد مورد ضرب وشتم قرار می گیرد انچه از گفته های این شیخ مظلوم بر می آید حراست وزارت ارشاد به بهانیه حفظ امنیت ایشان ونظم نمایشگاه ایشان ر ا وارد کریدور ورودی به طبقه دوم نمایشگاه میکند واز ورود مردم جلوگیری می کند وتعدادی اراذل را وارداین محل میکند که شیخ به طرز بی شرمانه ای مضروب می گردد

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

لبخند شیخ مهدی


گویند روز ی دیوانه ای به عالمی رسید ودر حسن خلق او سخن ها راند عالم از تحسین او محزون گشت که من چه کرده ام که این مجنون از من اظهار رضایت می کند دشنام او در کام من شیرین تر است حال این شرح حال شیخ ما است. شیخ مهدی چه کرده ای که عمله ظلم این چنین یر آشفته اند تورا در راهرویی همانند راهروی مرگ زندانبانان بعثی گرفتار کرده داغ دل رهبر معظم وبرادر حسن را بر تو خالی می کنند دستها بالا میرود وبر پیکرشیخ فرود میآید من بادیدن این عسکها اشک امانم نمی دهد که چه میکنند بر این پیر مرد رنجورواو لبخند می زند گویی مسیح است که بعد از زدن سیلی بر گونه اش طرف دیگر را جلومی آورد گوییاو ست که فریاد می زند این تن نحیف من بزنید اما بر جوانان وطنم نرانید تازیانه هایتان را نمی دانی شیخ مهدی این لبخندهایت از هر ناسزایی برآنها وولایتشان درناک تر است گویی چون مار زخم خورده ای هستند که زخمشان را هیچ التیامی نیست در چهره یکایکشان رنگ زرد رهبری دیده می شد که خشم نادیده گرفتنش وشکستنش اتوسط تو با زدن سیلی هم آرام نمی شودشیخ مهدی واقعا دست جای حساسی گذاشته ای که این گونه تمر کز دشمن را بر هم زده ای فاش شدن کهریزک چنان سیلی محکمی بر مشروعیت پوشالی رهبر زد که تا پایان عمرش آنرا مرهمی نخواهد بودشیخ مهدی این گون که زنگی مست را تیغ در دست از لانه بیرون کشده ای هل من مبارز می طلبد اینجایش با ما وعدگاه سیزده آبان

بیت معظم خودمان7(درد دلهای گارسیا با آقا)

وحید ،گارسیا راهل می دهد داخل می گوییم چه خبراست بازپارازیت گیرشده میگوید نه آقا داشت نامه می نوشت
به امام زمان که سر مچش را گرفتم با اخم به گارسیا نگاه می کنیم چه نوشته باز این زیر آب زن شروع می کند به خواندن :آقا جان سلام آقا نسیتی که ببینی چه خبر که نشده هر چه این جانشین خوش نشین عظمای شما میگوید علوم انسانی اخ است بد است کسی که به خرجش نمی رودآخر خودتان انصاف بدهید کدام یک از اعضاء این بیت معظم انسان هستند که لزوم به تدریس علوم آن باشد همین محمود قشنگ خودمان راببیند ماشاءالله نمی داند دنیا دست کیست یک روز بلند می شود انتخابات افغانستان برگزار نشده برنده شدن کرزای راتبریک میگوید یک روز دیگر مرکل را می کند رئیس جمهور فقط کم مانده روز جمهوری انگلستان را به ملکه تبریک بگویدیا همین محسنی خودمان جزء درندگان است به زور زنجیر بسته ایم زبان بسته را وگرنه تا به حال یک حال اساسی به پر وپاچه این بچه سوسولها داده بود یا همین طائب نسیه ویا آن ممد عراقی آخر اینها را با هیچ سریشی نمی توان به انسانها چسباند آقا از کجا بگویم آقاجان این شیخ لر پدر کلیات بیت را در آورده کم مانده آنجای ولایت را که نبا ید پرچم کند یک مرد پیدا نمی شود یک لنکه کفش بر سر شیخ لر بکوبد تا مجبور نشویم بدهیم فتوشاپش کنند این جور آبرو ریزی شود آقا چه بگویم دنیا هر کی به هرکی شده هر کس می رود هلال ماه را می بیند بعد هم می گوید عید فلان روز است انگار ولایت شده محتویات بلا نسبت شان که اصلا توجهی ندارندآقا ببین چه شده بدون اجازه به درگاه خدای ما هم دعا می کنند باور نمی کنید همین 5شنبه گذشته تعدادی را درحین ارتکاب این عمل شنیح گرفتیم آقا زندانها پر شده جایی دیگر نداریم آقا کهریزک لو رفت ولایت سه روز تب کرد آقا ولایت این روزها خواب ندارد از ترس 13آبان دائم الدستشویی شده اند شکمشان یک لحظه بی کار نیست آقا جان زودتر بیا ما را هم فراموش نکن
فدوی فیروز گارسیا
میگویم احمق مورب برو همان بندری ات را بخوان داغش کمتر است وحید این از امروز باید تمامی سخنرانهای چرند محمود را از بر کندبرود گم شود تا بعد

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

کارتل اقتصادی به نام سردار شوشتری

در اوایل دهه هشتاد آن زمانی که سردار امین شریعت جاشین نیروی زمینی سپاه نیرویی که به گفته فرماندهان ارشد سپاه ستون فقرات این ارگان انقلابی است بعلت گستردگی دامنه فساداخلافی این فرمانده که کار حتی به معاشقیه ایشان با کارمندان زن سپاه در محیط پادگان صفوی (پادگان فرماندهی ستاد نیروی زمینی) رسید و دامنه فساد مالی و قدرت روز افزون ایشان بعنوان یک کارتل اقتصادی سبب شد طومار ایشان چنان در نزد رهبرانقلاب پیچیده شود که در پایین استفاء نامه ای که به توصیه دوستان شریعت نوشته شده بود آیت الله خامنه ای پاراف کنند( استفاء لازم نیست این مردک را اخراج کنید)وبعداز آن سردار زاهدی برجای اوبود تا اتفاقاتی که دست به دست هم دهد وزاهدی بر جای کاظمی مقتول نشستو کسی بر جایگاه شریعت تکیه زد که بعلت خراسانی بودن وارتباطات پیش از انقلاب با خامنه ای از مریدان ویاران نزدیک رهبر انقلاب بود سرتیپ پاسدار "نورعلی شوشتری"که شهرتش را در سرکوب مجاهدین خلق در عملیات مرصاد یافته بود مدارج ترقی را در فرماندهی تیپ ها وقرارگاه های مختلف سپاه طی کرده پس از کسب مقام جانشین از جمله آن سردارانی قرار گرفت که علاوه بر رفتارتند سیاسی ومذهبی در سایه بودن را ترجیع داد تا به فعالیتهای اقتصادی به دور از جنجال سیاسی بپردازد ایشان شركت احیا صنایع خراسان که در تاریخ 6/9/1375 در اداره ثبت شركتهای مشهد به شماره 11321 ثبت رسیده بود را در سال 83 تحت مالکیت خودبه عرصه تجاری وارد کرد عرصیه فعالیت این شرکت بسیار گسترده بود از صنایع نساجی خراسان گرفته تا مجتمع فولاد تربت حيدريه و از مجتمع معادن مس تکنارگرفته تا شرکت مجتمع سیمان غرب آسیاواز مسکن عدل گستر توس تا گردشگری پردیس شاندیز واز احداث معادن مس با ذخيره‌ای معادل 79000 تن در 31 کيلومتري بردسکن گرفته تا ساخت وسازه برج تجاری اداری جانباز در بلوار فردوسي مشهد با مجموع زيربناي حدود 3000 مترمربع وهزارن پروژه دیگر ایشان رابه یک کارتل اقتصادی بزرگ تبدیل کرده بود شوشتری که فرماندهی قرار گاه سپاه در استان سیتان وبلوچستان را با حفظ سمت بعهده دار شده بودسعی بر این داشت تا باتطمیع بعضی از سران طوایف منطقه ایجاد امنیت نسبی در این منطقه پروژه راه آهن مشهد – چابهار که با کوشش ایشان در جلب حمایت مالی ومعنوی رهبری به اجرا نزدیک شده بود با رانت قدرت توسط شرکتهای تحت حمایه خودش به انجام برساند که در این پروژکلان اقتصادی اجل مهلتش نداد این آخرین فعالیت اقتصادی بلایه جان سرداری شد که طومار شدید الحن امضاء شده توسط او وجمعی از فرماندهان سپاه که در آن از خاتمی درخواست سرکوب دانشجویان را کرده بودند زبان زد محافل سیاسی آن روزها بود شاید اگر تند روی آن روز سردار وهمفکرانش در حذف دگر اندیشان نبود امروز کار به جایی نمی رسید که منتقدین دلسوزجای خودرابه معاندان مسلح بدهندوسردار هنوز زنده بود وبه کارهای اقتصادیش می پرداخت

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

ای کشته که را کشتی

این نوشنار را با یک سئوال شروع می کنم اگر کسی بر بالای قبر گاندی ویا مصدق ویامارتین لوترویا هر کدام از رهبران بزرگ دنیا بمبی رامنفجر کند مردم دنیا ویا مردم همان سرزمین چه احساسی می کنند چه واکنشی نشان می دهند حال به مملکت خودمان نگاه کنیم در کشاش جریانات اخیر شخصی بر بالای قبر خمینی خودش را منفجر می کند حال این حرکت با هر انگیزهای که باشد مردمی که سال 68 به عزاداری پرداختند کجا بودند چرا هیچ صدایی از کسی آنها در نیامد آیا همه آنها مرده بودند یا از کشور رفتند یا کر کور شده بودند چه شد که سکوت وبی تفاوتی در آنها موج می زد این از بنیانگذار انقلاب وبعدسپاه که روزی قهرمانان این مرز بوم در آن عضویت داشتند اگر روزی کسی آز آنها در جنگ دچار آسیب می شد مردم از جان ومالشان برای آنها مایه می گذاشتند حال با کشته شدن تعدادی از ارشد ترین فرماندهان سپاه نه تنها صدای شیونی بر نمی آید بلکه در خلوت این مردم صدای شادی راهم می شنویم چرا؟ چرایی این واکنش مردم را در رفتار رهبر انقلاب باید جستجو کرد آنگه که در جلسه بالاترین فرماندهان سپاه در سال 79 در ستادمشترک سپاه یکی از عالیه ترین فرماندهان اعلام نظر موافق بابعضی از نظرات آقای خاتمی می کند ایشان بعد از گذشت 24 ساعت از این اعلام نظر برای همیشه خانه نشین می شود زیاد دور نمی خواهم بروم روزی که آن فرمانده سپاه که آقای رهبر شما در جلسه به فرماندهان سپاه گفتید اگر می خواهید پاسدار بسازید ایشا ن الگوی شماباید باشد به شما تنها گلایه کرد که چرا مردم را در خیابان می کشند شما جز تمسخر چه داشتید بگویید سخنی سخیف که نه در شان شما بود نه در شان آن فرمانده خوب همه را خانه نشین کردن چه کسانی ماندن آنان که از چهره سپاه جز ددمنشی چیزی را به نمایش نگذاردند آن شد که امروز مردم در خفا از کشته شدن شوشتری شاد هستند نه اینکه از ترور حمایت کنند نه بلکه چه انتظاری داریم از مردم بی دفاعی که تک تیر اندازان همین سپاه بهترین جوانانشان رادر خاک خون غلتاندن چه انتظاری دارید از مردمی که سپاه را ددمنشانی می بینند که شما لباس خون آلود همت را بر تن آنان پوشاندی لباس سپاه کجا طائب کجا لباس سپاه کجا ونقدی و ذولنور کجا آیا تصور می شود اگر کسی در این لباس بماند مردم برای او حرمت قائل می شوند هر گز هر کس در این لباس است چه خوب چه بد بعلت پوشیدن این لباس که فعلا لباس ظلم است مردم تنفر مردم است مردم رامیکشن د بع د انتظار دارن از آنها ااستطوره بسازند اگر نه تنها ریگی با هر کسی بجنگید حال شما برای مردم فرقی ندارد چون دست شما آلوده بهخ خون این مردم است

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

بیت معظم خودمان6(باور کنید ما زنده ایم)

بی خود به دل محترمتان صابون نزینید ما بادمجان بم هستیم به این زودی ها هم غزل خداحافظی را نمی خواهیم بخوانیم دستور داده ایم گارسیا را کنار خودمان نگه دارند تا زیاد آبرو ریزی نکند وحید را می گویم باعزت الله تماس بگیرید بگویید الحدلله ما در قید حیات هستیم می گوید حاج عزت گفته خودتان فرموده اید مطالب مربوط به شما را فقط از طریق مجی جان بپذیرند می گویم بگو خودمان می گوییم می گوید راهی ندارد .بگو مجی جان بگوید رفت وبعد از چند دقیقه آمد.میگوید آقا مجی گفته آقا کسالت دارد به حرفهایشان اعتنا نکنید می گوییم به محمود قشنگ بگو خبر را بگوید وحید می گوید آقااگر قشنگ بگوید شما زنده هستید تمام مردم دنیا مطمئن می شوند مرده اید آن وقت نمی شود جمش کرد می گوییم به مجمع زنگ بزن تلفن را می دهد دستمان می گوییم اکبر جان منم آقایت می گوید خوب می گوییم خبر زنده بودن ما را به مردم بشارت بده می گویید بابا دلت خوشست کی اخبار ما را پخش می کند یک دفتر داریم آن هم صبح تا شب کارش تکذیب کردن است با تشر قطع می کنیم می گوییم مجلس را بگیر میگوید علی بی خیال نیست باهنر هست می گوییم بدهد صحبت کنیم می گوییم ممد جان خبر مرگ ما را تکذیب کن می گوید آقا از آن بار که گفتید به وزرا رای بدهید من هم گفتم وتکذیب شد کسی حرف ما را باور نمی کند می گوییم دفتر آقای جوادی،آقای استادی ،آقای امینی را بگردید همه شان می گویند ایشان ممنوع المنبر هستند می گوییم دفتر آقای صافی را بگبرید می گوید جواب ما را نمی دهند می گوییم یک دفتری را بگیرید که مردم پای منبرش می روند یک دفتری را می گیرد می گوید آقا گرفت با عجله می گوییم من ولی امر هستم زنده ام می گوید زنده ومرده ات فرقی نمی کند اینجا دفتر آقای صانعی است اعصبمان به هم ریخته است این گارسیا هم کنار گوشمان نعره میزند ملا بندری شرف نداری ملا بندری مردم کشتی وشانه هایش را به سبک حرکات موزون بندری می لرزاند وحید می آید تو می گوید سفیر ما در ارمنستان حاضر به تکذیب شده می گوییم بهتر از هیچ است برو ببین کدام شبکه شنبه زاده پخش مکند پا رازیتش را قطع کنند که این گا رسیا ما را کشت تا بعد اگر بعدی باشد

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

هر روز خراب می شوند




نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک ولغزان است
این را به مادران داغدار امروزمان می گویم هستند مادرانی که هر روز برای فرزندانشان قبری نو می سازند
وهرروز داغشان تازه می شود چندی پیش به خاطر کاری به اهواز رفته بودم نمی دانم چه شد که با دوستی در آن شهر همسفر شدم از کنار قبرستان شهر گذشتیم به انتهای قبرستان که رسیدم به همفسر م به کنایه گفتم اگر ما هم جزء اینها بودیم هم ما آرام می شدیم هم حاکمیت از دست ما با لبخندی تلخ گفت ما شاید اما آنها نه گفتم چرا گفت می گویم .جلوتر رفتیم زمینی خاکی بود که کودکان درآن فوتبال بازی می کردند بعد از آن زباله دانی بود که تعدادی تودهایی بوتنی کنار هم چیده شده بود حالت غریبی به من دست داد نا خود آگاه گفتم ایتها چه هستند گفت بیا برویم ببینیم قبرهایی حقیر وکوچک اکثرا مر بوط به سالهای 61 تا 63 وافراداکثرا جوان بودند با اینکه قبرهاقدیمی بودنداما سیمان دورشان تازه بود وبلندی بتونها مرا به تعجب واداشت گفت اینها چه هستند گفت اینها اعدامی های اویل انقلاب هستندچپها وتودیها گفتم چرا اینقدر بلند گفت تعدادی اجیر شده دارند که در تمامی این سالها می آیند قبرها را خراب می کنند خانوداه ها بلند ساخته اند شاید منصرف از تنخریب شوند گفت ببین این یکی را سیمانش را تازه خراب کرده اند دوباره ساخته اند گفتم متوجه نمی شوم چرا بعد ار 27 سال این قبر ها را خراب می کنند گفت آین دلیل آن جوابم بود که آنها با وجود قبر ما هم راحت نخواهند بود نا خودآگاه گریه ام می گیرد خدایا یعنی چه یعنی ما حتی حق داشتن قبر را هم نداریم آیا پدر ومادر اینها اگربا این همه زجر هنوز باشند باید هر روز با قبرهای تخریب شده عزیزانشان رو به رو شوند به کدامین گناه نا خودآگاه یاد قستمی از زمستان مهدی اخوان ثالث می افتم
منم من سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمهای ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم

بیا بگشای در بگشای دل تنگم

بیت معظم خودمان5(ما گرفتار تفاسیرو گارسیا گرفتار پارازیت)

دیشب کمی حالمان بد شد مجبور شدیم طبیب خبرکنیم گفتند چیز خاصی نیست الحمد لله اما خودمان نگرانیم نمی دانیم بعد از ما این مردم بابیت معظممان چه که نمی کنند بهتر است سفارشاتمان راسریعتر بکنیم اما چه فایده هر چه ما می گوییم اینها یک چیز دیگر برداشت می کنندما می گوییم هر چه در این کشور است مال بیت ماست فردا می نویسد آقا گفته مال بیت المال است مال مردم است مردم کیلویی چند ما منظورمان بیت خودمان است ما خودمان ماندهایم چرا همه در تفسیر کلام ما مانده اند درست است که ما خودمان به تنهایی عقل کل هستیم اما فکر نمی کنیم بقیه اینقدر خنگ باشند مثل همین الان ما خودمان می گوییم که اینها که در خیابان شعار میدهند به دنبال سرنگونی ما هستند خود مردم که در شعارهایشان همین را می گویند حتی گارسیا بعد از چند ماه همین را فهمید اما سیدسبز هی می گوید مردم مخالف سرنگونی هستند واقعا کسی نیست قضاوت کند که چه کسی با مردم هم صدا تر است ما یا او در همین فکر هستیم که گارسیا می آید کنارمان میگویدقبلم رو بردی نوش جونت ولی جون من برو گوشوارهاتو بزار توگوشت می گوییم بله ! میگوید اگه این دوست نداری آقا بریم تو فاز بندری و دائم مپرد بالا وپایین به وحید میگوییم این چه مرگش شده میگوید نمی دانم آقا از صبح به من میگه برو بیارش آون دختر خاله ات رو مجی جان با نسیه میپرند تو وگارسیا را میگیرند می برند بیرون و او هنوز رو به ما فریاد می زند بیا لپم رو بکون بوس خودت نکون لوس بلاخره می برندش بیرون به مجی جان می گوییم چه شده می گوید اطبا گفته اند تاثیرات پارازیت های ماهوارای سپاه است بیچاره گارسیا خودش خوب بود این جور هم شد تا بعد

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

بیت معظم خودمان4(گارسیا فکرمی کند محمود افاضات)

امروز سخت دلمان گرفته است حسین مان را برده اند دادگاه هرچند ملا نصرالدین گفته نمایشی است اما ما نمایشی اش را هم دوست نداریم آخر دل ما اصولا کوچک است قد یک عنکبوت طاقت این چیزها را ندارد که .این گارسیارا هم که فرستادیم بیت الخلاء عاقل شود دیوانه تر شدهمیشه مغزش 4 یا 5 ساعت عقب کار می کردامروز دو هفته عقب رفته نمی دانیم کدام خبرنگارازخدابی خبری این راپیدا کرده این هم حرف زدن عادیش رابلدنیست گفته فکر کنم کسانی که این شعار استقلال آزادی جمهوری ایرانی را داده اند به دنبال براندازی بوده اندگفتیم بیاورندش بیرون. حالا جلوی رویمان دو متر عقب تر از شکمش ایستاده: آخر موجودمورب ترا چه به فکر کردن تو همان شکمت کار کند کافیست مغزت را بگذارهمین طور آکبند تحویل ملک الموت بده ثوابش بیشتر است حالا باز دوراز چشم مابه آقا نامه بده زیر آب زن . جلو می آید دستمان را ببوسد می زنیم تویه دهانش قل می خورد عقب وحید باز عین چیز می پرد وسط معرکه که چه محمود قشنگ آمده می گوییم بیاید می خواهد شروع کند به :سلام بر ولی امرملسمین جهان وحومه که می زنیم تویه دهنش :حومه اش بخورد تویه سرت مردک یک مشت شل وکور ومشنگ بردی ینگه دنیا آن منوچ را هم فرستادی واشنگتن هی از کیسه ما پول خرج می کنی که چه درستش کردم درستش کردم دولتمان مستطام است پس این ضعیفه کیلنتون چه می گفت . یکه دفعه لب ولوچه اش تیک 360 درجه می گیرد موش مرده می شودنه آقا اشتباه به عرض رسانده اند .با تشر می گوییم چه کسی خود کلینتون اشتباه به عرض می رساند می گید نه ببیند اینها همه اش تفسیر دارند در بین دولت خودشان هم اختلاف است مثلا آب دارچی کاخ سفید من خودم با ایشان صحبت کردم حرفش با این خانم از زمین تا آسمان متفاوت است بعدش باید ببینید کجا این حر فها را زده آقا همین جای که این خانم توی لندن پشت همین تریبون که ایستاده است سه هفته پیش نخست وزیر رژیم صهیونیستی ایستاده بود حرف می زد خوب جایش بد بود برود واشنگتن حرفش را پس می گیرد البته با ایشان صحبت کردم گفت بد جا ایستاده بود بعد عذر خواهی خواهد کرد گفتم فعلا لازم نیست میگوییم احسنت گارسیا ببین حالا فهمیدی چرا گفتم افکار محمود به من نزدیکتر است خوب بروید دلمان گرفته بگویید دل آقا یتان گرفت این دادگاه حسین مان را زودتر تعطیل کنید تا بعد

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

برای خواهران سبزم

ابتدا این نوشته را برای عزیزی نوشتم اما اواز من خواست این را به تمام زنان سرزمینم تقدیم کنم من گمانم این است که نوشته ام حقیر است وتنها دل نوشته ای بود حال که او خواسته ااجابت می کنم این را برای تو می نویسم توای که نمی شناسمت صحبتهای اوباما دگرگونم کرد آن لحظه گفت جایزه صلح نوبل را نه یرای خودش بلکه برای همه کسانی دانست که اوراا یاری می دهند در راه صلح جهانی این جایزه برای آن زنی است که با سکوتش در میان صدای اسلحه و دود آ تش صدای آزادی خواهیش رابه تمام دنیا رسانده است نمی دانم چرا نا خدا آگاه به یاد تو افتادم اصلا شما زنها گوی سبقت را از ما ربوده اید وقتی می بینم اینگونه مشتا قانه به دنبال 13آبان هستی در دلم احساس شوق می کنم که در کشورم چنین زنانی ومادرانی داریم پر از شور آزادی از کوچک تا بزرگتان را می گویم همین غزل 4 ساله خودم را می گوییم در روزهای پر از التهاب اخیر بود باهم در یکی از خیابانهای ولیصر راه می رفتیم طبق معمول بر در هر مغازه که می رسد تمام چیزهایش را می خواست ومن بطریقی با خرید یک چیز از خرید بقیه در می رفتم یک دفعه رسید کنارپوستری از ا.ن نا گهان ایستاد وبه عکس خیره شددستش رااز دستم کشید به سمت پلیسی رفت که درکنار پوستر ایساتده بودبا زبان کودکانه رو به پلیس کرد گفت:(عمو پلیس خسته شدم چرا همش باید عکس اینو ببینم برش دار دیگه) من با دهانی باز غافلگیر شده بودم نمی دانستم چه بگویم که پلیس خم شد دستی به سرش کشید ونجوا کنان با خودش چیزی گفت واز کنار ما رفت واحساس شرم را درتمام وجودش دیدم باورم نمی شد انگار خدا می خواست درآن لحظات بوسیله حرف این کودک و وانکش مامور به من بفهماند که جایی برای یاس نیست آری با وجود شما زنان از کوچک تا بزرگتان را می گویم جایی برای یاس نیست

بیت معظم خودمان1 (انتصاب نقد ونسیه)

اندر تفکر احوالات مجلس خبرگانمان بودیم وبا خود غور می کردیم که خوب شد این یارو دستش غیب است اگر آشکار بود معلوم نبود با نقطه حساس بلا نسبت مان چه که نمی کرد که یهو فیروز گارسیا پرید جلویمان که چی( ممد عراقی آمده شرفیاب شود) فرمودیم بشود از قدیم گفته اند هر چیزی نقدش به از نسیه است خاک بر سر آن طائب کنند که هم خودش نسیه است هم پدر و مادرش مردک پشت سر هم می گفت روز قدس خبری نیست ما هم توهم گرفتمان باور کردیم خوب شد تازه جای آن احمد گوریل نرفتیم خطبه را بخوانیم وگرنه بلانسبت مان را برسر دانشگاه پرچم کرده بودند این نیامده دیدیم طائب انگار بوکشیده باشد با مجی جانمان ظاهر شد ممد عراقی آمد تو گفت کلب ولایتم گفتیم لاز م نسیت برو این بسیج گدا گشنه ها رو بگیر دستت این بجه سوسولها را ادب کن گفت بسیج مستضعفین رو می فرمائید دیگر گفتم مستضعف با گدا وگشنه چه فرق داره حتما باید عربی بگم احمق آن رویه سگ ما خوب می شناسد زود گورش را گم کرد مجی جانمان پرید وسط پس طائب چی گفتیم مسئول دستشویی ما شود زیادش هم است گفت باعث افتخاراست در دلمان گفتیم آره جان عمه معظم له ات خواستیم دل مجی نشکند گفتیم عزیز توپخانه اطلاعات هم دارد مجی گفت معاونت است گفتیم سازمان کنید بدهیش به این نسیه کوفتش شود فرمودیم بروند گم شوند شب که آنها با الله
اکبرشان نمی گذارند بخوابیم روز هم اینها حالمان را گرفتند تا بعد

بیت معظم خودمان 2(سعید قاضی وشیشه نوشابه)

سخت دل ضعفه گرفته ایم که فیروز گار سیا می آید داخل ومی گوید نها ر آماده است می گوییم میل می فرماییم می آورند نظری بر سفره می اندازیم با تشر می گوییم باز هم نوشایه قوطی مگر نفرمودیم میل ولایی ما بر نوشابه شیشه ای است الحق که شایسته همان طبابت پرواربندی هستی وگرنه اینقدر عریض وطویل نمی شدی. با مظلوم نمایی می گوید( نوشابه شیشه ای قحط در کشور شده) می دانیم کار از کجا خراب است می گوییم با قاضی سعید چه کردید می گوید (یک معاونت مصلحتی به ایشان اعطا شد ) با خودمان می گوییم خاک برسرش کنند اگر این مصلحت می دانست در مملکت قحط شیشه نوشایه نمی شد ای قحط رجال بیاید که آمده است هم. هی میگوییم سال اصلاح الگوی مصرف است اینها که به خرجشان نمی رود همان روشهای 30 سال پیش که ما درمحبس گرفتار بودیم را تکرارمی کنند.می گوییم جمعش کنند اشتهیمان کور شد گارسیا با عجله میآید دوباره چه خبر است . می گوید (سعید قاضی حرفهایه بی ربطی زده که تحت نظر ولایت کارغیر استاندارد کرده ) می گوییم غلط کرده ولایت را چه به کارغیر استاندارد آن هم با بلانسبت مردم ما با بلانسبت خودمان هم کارغیر استاندارد نمی کنیم چه رسد به مال مردم به مجی جانمان بگو ببنید از این قاضی سعید فیلمی عکسی با ژیلایی مینایی لیدایی غیره وذالک ندارد بدهد در فضای مجاز وغبر مجاز این سایبر بی صاحب شده پخش کنند تا بی حیثیت تر شود تا باشد از این نقطه چین خوریها نکنند در نظام ولایی ما ونقطه چین خوری برود به جان ما دعا کند شانس آورده مراسم واجبی خرون برایش راه نیداختیم . تا عرصه تنگ می شود لنگ مقدس ما را میکشند وسط میدان. اه اعصابمان خورد شد تا بعد

بیت معظم خودمان 3(قوه عراقیه)

چندی روزی است این فیروز گارسیا را فرستادم مسئول شتشوی بیت الخاء شود تا تادیب گردد مردک پرواربند تا یک چیزی می شود نامه می نویسد به آقا مگر ما خودمان نماینده آکرودیته آقا بر روی منظومه شممسی نیستیم که توهی نامه می نویسی فردا آقا تصورکند مطلقه بودن ما یک جایه بدش نم پس می دهد خودش بلند شود بیاید بعد ما چه کنیم مگر با چند تا سردار زوار در رفته اسماً عراقی و اصلا افغانی می شود حریف آقا شد .جایش را داده ایم به این وحید ملنگ .می خواهیم برویم گلاب به رویتان که یهو ملنگ ظاهر میشود آقا کجا پیش پدر پدر سوخته ات حالا مجی جان مان یک چیزی گفته مراقب ما باشد نه این جور دیگر تا اسمش را می آوری ظاهر می شود می گوییم چه خبراست می گوید رئیس قوه عراقیه آمده .میگویم خوب شد بیاید این ملا نصر الدین اخوان سلطنه نیامده تا کمر خم است :السلام یا مفخر مصباح فی قم یا متنفر سید گرین فی ری یا منهدم کل علوم انسان1 یا مفخر کل وحوش حیوان یا مستتر عیب فلان محمود یا مکتشف آلت ا ستاندارد می پریم وسطه پاچه خواریش : دارالمجانین است دیگر هرکه به زبان ننه معظم له اش حرف می زند. که می زند به فارسی اینبار: ا ی منصوب خدا شده در ایران*ممتول کننده مریدان* ای منتصب جیغ جماران *محبوب شده به خلق ودوران* ای دارنده غلمان بهشتی* کوبنده ممد بهشتی2 *ای بر گردن میر3 دماء الحمر* منصوب تومغضوب تواکبر3*ای فخر کننده بر جوانی* کوبندیه علم انسوانی *1ای سیدسبز را عدو تو* محمود قشنگ را فدو تو *ای تعطعیل کنندیه جراید* خوشحال کننده اقارب* با اینکه خوشخوشانمان می شود اما حوصله مان سر رفت می گویم عریضه اش را وحید از او بگیرد بزند پس سرش تا ساکت شود:چه می خواهد وحید می گوید .درخواست صدارت است برای جوادشان است می گوییم او که بلانسبتش راپرچم کرده اند که انحو مشعل المپیک از این دانشگاه به آن دانشگاه می برند آمد پایین فکری به حالش می کنیم وسلام

پینوشت:1-علوم انسانی ،علوم محض خنده ، بی خودی، زیر سر سروش، زبان سرخ، علومی که بخشی از بدن را بربالایه دار می برد
2- محمد رضا بهشتی، وکیل المحبوسین،پسر نوح،آنکه نارد نشان از پدر
3- مخفف امیر،مخفف میر حیسن، تحریک کننده، موی دماغ از اول انقلاب تا کنون، بر عهد دارنده تمامی خونهای ریخته شده در خیابانهای ایران از 22خرداد امسال الی ابد
4- مرد سایه ، عالیجاناب سرخ پوش سابق ،پدر فائزه،پدر مهدی،پدر محسن، وپدر معنوی کل آدمهای دیگر