۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

بیت معظم خودمان7(درد دلهای گارسیا با آقا)

وحید ،گارسیا راهل می دهد داخل می گوییم چه خبراست بازپارازیت گیرشده میگوید نه آقا داشت نامه می نوشت
به امام زمان که سر مچش را گرفتم با اخم به گارسیا نگاه می کنیم چه نوشته باز این زیر آب زن شروع می کند به خواندن :آقا جان سلام آقا نسیتی که ببینی چه خبر که نشده هر چه این جانشین خوش نشین عظمای شما میگوید علوم انسانی اخ است بد است کسی که به خرجش نمی رودآخر خودتان انصاف بدهید کدام یک از اعضاء این بیت معظم انسان هستند که لزوم به تدریس علوم آن باشد همین محمود قشنگ خودمان راببیند ماشاءالله نمی داند دنیا دست کیست یک روز بلند می شود انتخابات افغانستان برگزار نشده برنده شدن کرزای راتبریک میگوید یک روز دیگر مرکل را می کند رئیس جمهور فقط کم مانده روز جمهوری انگلستان را به ملکه تبریک بگویدیا همین محسنی خودمان جزء درندگان است به زور زنجیر بسته ایم زبان بسته را وگرنه تا به حال یک حال اساسی به پر وپاچه این بچه سوسولها داده بود یا همین طائب نسیه ویا آن ممد عراقی آخر اینها را با هیچ سریشی نمی توان به انسانها چسباند آقا از کجا بگویم آقاجان این شیخ لر پدر کلیات بیت را در آورده کم مانده آنجای ولایت را که نبا ید پرچم کند یک مرد پیدا نمی شود یک لنکه کفش بر سر شیخ لر بکوبد تا مجبور نشویم بدهیم فتوشاپش کنند این جور آبرو ریزی شود آقا چه بگویم دنیا هر کی به هرکی شده هر کس می رود هلال ماه را می بیند بعد هم می گوید عید فلان روز است انگار ولایت شده محتویات بلا نسبت شان که اصلا توجهی ندارندآقا ببین چه شده بدون اجازه به درگاه خدای ما هم دعا می کنند باور نمی کنید همین 5شنبه گذشته تعدادی را درحین ارتکاب این عمل شنیح گرفتیم آقا زندانها پر شده جایی دیگر نداریم آقا کهریزک لو رفت ولایت سه روز تب کرد آقا ولایت این روزها خواب ندارد از ترس 13آبان دائم الدستشویی شده اند شکمشان یک لحظه بی کار نیست آقا جان زودتر بیا ما را هم فراموش نکن
فدوی فیروز گارسیا
میگویم احمق مورب برو همان بندری ات را بخوان داغش کمتر است وحید این از امروز باید تمامی سخنرانهای چرند محمود را از بر کندبرود گم شود تا بعد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر