۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

بیت معظم خودمان1 (انتصاب نقد ونسیه)

اندر تفکر احوالات مجلس خبرگانمان بودیم وبا خود غور می کردیم که خوب شد این یارو دستش غیب است اگر آشکار بود معلوم نبود با نقطه حساس بلا نسبت مان چه که نمی کرد که یهو فیروز گارسیا پرید جلویمان که چی( ممد عراقی آمده شرفیاب شود) فرمودیم بشود از قدیم گفته اند هر چیزی نقدش به از نسیه است خاک بر سر آن طائب کنند که هم خودش نسیه است هم پدر و مادرش مردک پشت سر هم می گفت روز قدس خبری نیست ما هم توهم گرفتمان باور کردیم خوب شد تازه جای آن احمد گوریل نرفتیم خطبه را بخوانیم وگرنه بلانسبت مان را برسر دانشگاه پرچم کرده بودند این نیامده دیدیم طائب انگار بوکشیده باشد با مجی جانمان ظاهر شد ممد عراقی آمد تو گفت کلب ولایتم گفتیم لاز م نسیت برو این بسیج گدا گشنه ها رو بگیر دستت این بجه سوسولها را ادب کن گفت بسیج مستضعفین رو می فرمائید دیگر گفتم مستضعف با گدا وگشنه چه فرق داره حتما باید عربی بگم احمق آن رویه سگ ما خوب می شناسد زود گورش را گم کرد مجی جانمان پرید وسط پس طائب چی گفتیم مسئول دستشویی ما شود زیادش هم است گفت باعث افتخاراست در دلمان گفتیم آره جان عمه معظم له ات خواستیم دل مجی نشکند گفتیم عزیز توپخانه اطلاعات هم دارد مجی گفت معاونت است گفتیم سازمان کنید بدهیش به این نسیه کوفتش شود فرمودیم بروند گم شوند شب که آنها با الله
اکبرشان نمی گذارند بخوابیم روز هم اینها حالمان را گرفتند تا بعد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر