۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

لبخند شیخ مهدی


گویند روز ی دیوانه ای به عالمی رسید ودر حسن خلق او سخن ها راند عالم از تحسین او محزون گشت که من چه کرده ام که این مجنون از من اظهار رضایت می کند دشنام او در کام من شیرین تر است حال این شرح حال شیخ ما است. شیخ مهدی چه کرده ای که عمله ظلم این چنین یر آشفته اند تورا در راهرویی همانند راهروی مرگ زندانبانان بعثی گرفتار کرده داغ دل رهبر معظم وبرادر حسن را بر تو خالی می کنند دستها بالا میرود وبر پیکرشیخ فرود میآید من بادیدن این عسکها اشک امانم نمی دهد که چه میکنند بر این پیر مرد رنجورواو لبخند می زند گویی مسیح است که بعد از زدن سیلی بر گونه اش طرف دیگر را جلومی آورد گوییاو ست که فریاد می زند این تن نحیف من بزنید اما بر جوانان وطنم نرانید تازیانه هایتان را نمی دانی شیخ مهدی این لبخندهایت از هر ناسزایی برآنها وولایتشان درناک تر است گویی چون مار زخم خورده ای هستند که زخمشان را هیچ التیامی نیست در چهره یکایکشان رنگ زرد رهبری دیده می شد که خشم نادیده گرفتنش وشکستنش اتوسط تو با زدن سیلی هم آرام نمی شودشیخ مهدی واقعا دست جای حساسی گذاشته ای که این گونه تمر کز دشمن را بر هم زده ای فاش شدن کهریزک چنان سیلی محکمی بر مشروعیت پوشالی رهبر زد که تا پایان عمرش آنرا مرهمی نخواهد بودشیخ مهدی این گون که زنگی مست را تیغ در دست از لانه بیرون کشده ای هل من مبارز می طلبد اینجایش با ما وعدگاه سیزده آبان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر