۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

هر روز خراب می شوند




نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک ولغزان است
این را به مادران داغدار امروزمان می گویم هستند مادرانی که هر روز برای فرزندانشان قبری نو می سازند
وهرروز داغشان تازه می شود چندی پیش به خاطر کاری به اهواز رفته بودم نمی دانم چه شد که با دوستی در آن شهر همسفر شدم از کنار قبرستان شهر گذشتیم به انتهای قبرستان که رسیدم به همفسر م به کنایه گفتم اگر ما هم جزء اینها بودیم هم ما آرام می شدیم هم حاکمیت از دست ما با لبخندی تلخ گفت ما شاید اما آنها نه گفتم چرا گفت می گویم .جلوتر رفتیم زمینی خاکی بود که کودکان درآن فوتبال بازی می کردند بعد از آن زباله دانی بود که تعدادی تودهایی بوتنی کنار هم چیده شده بود حالت غریبی به من دست داد نا خود آگاه گفتم ایتها چه هستند گفت بیا برویم ببینیم قبرهایی حقیر وکوچک اکثرا مر بوط به سالهای 61 تا 63 وافراداکثرا جوان بودند با اینکه قبرهاقدیمی بودنداما سیمان دورشان تازه بود وبلندی بتونها مرا به تعجب واداشت گفت اینها چه هستند گفت اینها اعدامی های اویل انقلاب هستندچپها وتودیها گفتم چرا اینقدر بلند گفت تعدادی اجیر شده دارند که در تمامی این سالها می آیند قبرها را خراب می کنند خانوداه ها بلند ساخته اند شاید منصرف از تنخریب شوند گفت ببین این یکی را سیمانش را تازه خراب کرده اند دوباره ساخته اند گفتم متوجه نمی شوم چرا بعد ار 27 سال این قبر ها را خراب می کنند گفت آین دلیل آن جوابم بود که آنها با وجود قبر ما هم راحت نخواهند بود نا خودآگاه گریه ام می گیرد خدایا یعنی چه یعنی ما حتی حق داشتن قبر را هم نداریم آیا پدر ومادر اینها اگربا این همه زجر هنوز باشند باید هر روز با قبرهای تخریب شده عزیزانشان رو به رو شوند به کدامین گناه نا خودآگاه یاد قستمی از زمستان مهدی اخوان ثالث می افتم
منم من سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمهای ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم

بیا بگشای در بگشای دل تنگم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر