۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

آتش در گریبان برادران حزب الله

برای مراسم تدفین دکتر علی محمدی رفتم آنچنان برادران حزب الله بر سر وسینه می زدند که مرا یاد یک خاطر انداخت که پدرم برایم تعریف کردپدر می کفت در شهرستان در زمان کودکی ایشان یکی بزرگان محل فوت می کند ومراسم ترحیم ایشان بر قرار می شود در روز برگزاری مراسم شخصی از همسایگان که نسبتی هم با مرحوم نداشت وفقط بر حسب احترام همسایگی به مراسم آمده بود وارد مجلس عزا شد در ورود ایشان همزمان شد با به خارج کردن ظرف ذغال گداخته که برای آماده کردن غذا می بردند به ناگهان یک تکه ذغال گداخته پرت شد ودر گریبان مرد تاز وارد می افتد تازه وارد از شدت حرارت ذغال بی تاب شده و بر سر وصورت خود می زند که سوختم سوختم مردم به این تصور که او از ماتم تازه مر حوم این چنین بی تا ب شده دست هایش را می گر فتند که کم تر خود را بزند غافل از التهاب درون گر یبانش حال این خود شرح حال بردران ولایی ما است در مراسکم شادروان علی محمدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر